اگر یک بار این مسیر را حداقل در ذهنت طی کنی، پشیمان نمی شوی!!!
چند جور راهی کردن داریم که با صلوات همراهه!
دو تاش رو هممون چه بخواهیم و چه نخواهیم تجربه خواهیم کرد!
یکیش شب عروسی
امروز وقتی کنار تربت همکارمون بودیم، صدایی از بلندگو پخش شد که ناخودآگاه به شب عروسی رفتم!
همونجایی که همه جلوی درب خونه بختت ایستادند و یه وقت یکی از بزرگترها بعد از این که قربونی انجام می شه و ...
میگه راهی شون گنید برن خونشون با صلواتی بر محمد و آل محمد که همه صلوات می فرستن و راهی میشی!
وقتی وارد می شی کانه تو مسیر جدید زندگی قدم گذاشتی و مسئولیت هایی رو باید انجام بدی و .....
.......
اما اون صدایی که من رو برد به شب عروسی چی بود: با صلواتی هادی رو بدرقه کنید تا وارد خانه تنهاییش میشه!
دلم لرزید
اینجا هم شروعی جدید هست،ولی همه مسیرهایی که داره از دروس قبلش که فرا گرفتی مشخص می شه برات!
اینجا تنها هستی، هر کی که بودی باش! هیچ کس رو هم همراهت نمیفرستن که نترسی!
اصلا این جا باید بترسی!
اینجا بیت الوحشه هست!
اینجا بیت الغربه هست!
اینجا تنهایی و مسیر را باید.....
شاید هم تنها نباشم و شاید امامم ....
نمیدانم .....
ولی خب مسیرها خیلی سخت هستند و من بی چاره!
خدایا..... ببخش....
این هادی که امروز رفتم کنار خاکش هم هیکل تنومندی داشت و هم جوان سالمی بود!
یکهو، آره یکهو کمرش میگیره از پشت می افته زمین، جمجمه ترک بر می داره و مرگ مغزی و وداع.... به همین راحتی ....
یعنی کی اجل من قراره برسه؟
یعنی تا کی بهم وقت داده؟
یعنی تا کی باید گند بزنم؟
یعنی با کی میتونم گندکاری هام رو درست کنم؟
خدایا، تو وضعم را میدانی،مخلوق توام، از روح خودت بر من دمیدی و من بی شمار خواه بودم در این دنیا....
عاقبت به خیرم کن!