جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۲۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

فست فودِ پیشواز!

سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۵۸ ب.ظ

خدا رو شکر که پیشواز انتظار همه دوستانم دل را صد دله میکند، هوایی میکند، یکبار یاد گل زهرا سلام الله علیها، یک بار در پناه شاه خراسان می بردت، یک بار وارد حرم اربابت میکند، یکبار پای منبر ولی ات در حسینه امام خمینی می بردت، یک بار یاد جاماندن و آسمانی ها ...

راستی میتوانست این نباشد و این دلت را به کازینوها و .... ببرد آهنگ پیشواز رفیقم!

اینجاست که تفاوت قسمت و همت مشخص میشود، قطعا این قسمت نبوده که این رفقا نصیب ما شوند غیر از همت و این همت همانی است که فرمود لا اکراه فی الدین ولی اگر اومدی راه و رسمش هم همینه

بعضی ها فکر میکنند امر به معروف و نهی از منکر شاخ و دم دارد، ولی این هم خودش یک امر به معروفی است، وقتی میتوانی از زمان استفاده کنی وشعائر را هر چند در لحظاتی منتقل کند میشود اشاعه خوبی دیگر! بماند که این وسط بعضی ها سوء استفاده هم میکنند و کاسبی شان سکه است اما بلاخره به اندازه پول یک فست فودی که شاید چندبرابر هزینه ماهیانه یک پیشواز خوب و تاثیرگزارشود که نیست!

آری این یک فست فود معنوی است .....

یادم افتاد که جوابیه بنویسم بر یک سوالی که در همین محور بود ، آخه میگفت:

خدایی که ما رو آفریده چه نیازی داشته به عبادت ما، اصلا چرا گفته عبادتم رو کنید،بماند جوابش برای بعد!!!

بلایی به وسعت صدر اسلام!!!

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ

این جمله چند ساله که توی قرآن پالتویی مه و همیشه هم جلو چشممه!

از وقتی که این جمله رو دیدم بعضی از مواقعی که جونم به لبم میرسه میخونم تا ببینم که این مسئله فقط برای من نیست و وقتی بزرگان بهش اشاره میکنند یعنی ظاهرا وام دار یک سلسله جلیل القدریم!!!

هر چی هم مشکل تا الان در توفیقاتی که داشتیم بوده، عاملش همین نکته  است که این استاد بزرگوار فقید فرمودند، ای نور به قبرت بباره که بعضی وقتها خودت هم از بس عرشی حرف میزدی شاید نمیدونستین چی میگفتین! آخه پرسیده بودند که بعضی وقتها ما نمی فهمیم مطالب شما رو خیلی سنگینه ؟ فرموده بود: خودم هم نمی فهمم چی میگم که صد البت مزاح کرده بودند والا ایشون رو به نفهمیدن چه کار!!!!

چندماهه ای؟ خب میگم دیگه ، بابا علامه رو میگم، علامه جعفری رحمه الله

اما جملش، نه ، خدا وکیلی جمله رو ببین فقط حال کن، انرژی بگیر، فکر کن ببین درسته یا نه ، به هر موضوعی که توش شکست خوردی و عاملی داشته ببین این مربوط نیست"

" اساسی ترین عاملِ شکستِ انسانیت در دوران ما به شوخی گرفتن و بی اعتنایی به موضوع تعهد است."

آری بی راه نبود که آن استاد عزیزمان هم می فرمود که:

تخصص تعهد نمی آورد؛ امام تعهد تخصص می آورد!

بی خیال، دیوونه میشم با اون شکست انسانیت، با اون شوخی گرفتن، با اون بی اعتنایی ....

هر چه از صدر اسلام بلا بر سرمان امده و می آید از همین موضوع ریشه دارد.

اعمالم کفی شده !!!

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ق.ظ

تا حالا شده یه مقدار تاید و صابون خرد را بریزی تو لگن لباسها و آب رو روش با فشار بپاشی؟!

کف صابون و تاید بالا میزنه و سفیدی چشمت رو پر میکنه، اما کم کم میبینی که ته لگن مقداری آب کثیفه که روش رو یه مشت کف سفید پوشونده.

تا وقتی کف صابون روی آبه، سفید جلوه میکنه، برق میزنه اما وقتی فرونشست چرکش رو نشون میده.

با خودم گفتم کجایی استاد که ببینی رخت شستن بچه هم جزء کارهای هفتگیم شده چرا ندیدیم این رو هم دیدیم!

بعد فرمود:

حرف این لگن رخت شویی به انسان اینه که از این دنیا، کف همراه خود نبر؛ آرام و آزاد شو؛ نگاه کن ببین که زیر این کف هیاهو و خدای نکرده ادعا و ریا، چیزی داری؟

سعی کنیم اعمالمان کفی نشود!

الهام چرخنده، منتظر تازیانه ها باش!!!

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۲۰ ق.ظ

ما نباید چیزی را که دشمن دست کم نمیگیره، دست کم بگیریم. در هر مورد ، هر سلاحی که نتوانیم در مقابل دشمن تامین کنیم، ا زهمان ، آسیب میبینیم.

وقتی حضرت روح الله فرمود:" ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم" یعنی در مقابل سینما باید سینما در بیاید.

حال بعد از چند مرد تنهای سینمایمان، یک شیر زن دیگر آمده تا بایستد:

اشک در چشمانم با چه سرعتی حلقه زد و آبشارانه از لبه پلکها فرو ریخت وقتی دیدم خدا جنودش را در هر لباسی برای فرمان بردارانش می فرستد، وقتی دیدم افتضاح سینما را چه گونه خدا جمع میکند.

آفرین خدا، زنده ای؟ نه! من را باش که فکر میکردم خوابت برده!

سرکار خانومی که در آن فیلم اعصابم را به هم ریخته بودی: در راه ولایت یک چوب خوردی، فدای سر رهبرت.

دلم شکست و یاد آسمانی ترین مادر زمینی افتادم که در راه ولایت تازیانه، ضرب لگد، سیلی خورد و با همان حال از حال خود چیزی نمیخواست، فقط فرمود: علی را کجا بردند!

خانوم الهام چرخنده: مستدام در این راه باشید، خدا کمکتان کند. احسنت به غرورتان ، احسنت به اعتقادتان، احسنت به عزم راسختان و هزاران تحسین برای حال این روزهایتان کم است که یک تنه ایستاده اید!

فقط یادتان باشد تازیانه خوردن مادر بعد از جریان کوچه بود...

عزتتان پایدار...

***

این پست فقط و فقط در حمایت از حال این روزهای(فعلی) سرکار خانوم الهام چرخنده نوشتم،

این کمترین حمایت به اندازه وظیفه شخصی ام بود.

ماها فقط در ترافیک پشت همیم!!!

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۶ ق.ظ

با دیدنش در لباس خادمی بی بی باید خوشحال می شدم که نشدم هیچ، جا هم خوردم، فکرم هم به هم ریخت!

چند شب پیش هم که از اوضاع مالی زندگیش پرسیدم دیدم که  الحمدالله وضعش خوبه خوبه، یک میلیون و 700 حقوق داره و قسط هم نداره و فقط اجاره خونه میدونه حدود 250، الحمدالله...

اما چرا ناراحت شدم برای اینکه میبینیم وقتی حرف به وحدت میرسه، همه دوستانمون یه جوری مشغولند، و نمیدونم اگر خدا توجیه رو نمی آفرید چه میکردند!

ای کاش ماها کمتر نمکدان میشکستیم!!!

ای کاش ما هم مثل اراذل و اوباش پشت سر هم بودیم، ما حزب اللهی ها رو میگم، ما هیئتی ها رو میگم! آره، شاید به قول اون رفیق کاری، ما ها فقط تو ترافیک پشت سر هم وای میستیم، اونم چون مجبوریم!

فرمودند امیرالمومنین علی علیه السلام که اگر شما خواب بودید دشمن خواب نیست!

این ها را فقط جار زدم خالی شوم، همین!!!

مأمور مخفی امام حسین علیه السلام!!!

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ق.ظ

اینقدر بغض گلوم رو می فشرد وقتی این جریان رو شنیدم که دوست داشتم کسی نباشه بلند بلند گریه کنم:

میگفت:

پیام گذاشته بود که لطفا با بنده تماس بگیرید.

من هم زنگ زدم،

پشت خط خانومی بود ظاهرا جوان و گفت بنده خواهر شهیدم و با مادرم که مادر شهیده جلسه حاج آقا منصور رو میریم.

اون شب حاجی یه شعری خوند که مادر ما خیلی استفاده کرد و لذت برد.

از اون وقت هر شب 2 رکعت نماز برای شما که شاعر اون شعرید میخونه!

اینو گفتم بدونید فکر نکنید دست خودتونه این شعر گفتنا، شما پشتوانه هایی مثل این مادران شهدا دارید.

ببین دستگاه امام حسین علیه السلام رو. تو بندگی به شرط مزد نکن ببین چه میکنه، یه نفر رو فارغ از جایگاهش که عظیمه یعنی مادر شهید بودن رو میگم مأمور میکنه هر شب برات نماز بخونن تا تو کارت رو خوبتر انجام بدی.

خوش به حال آدمایی که امام حسین علیه السلام اینطور هواشون رو داره.براشون آدم میزاره کاراشون رو راست و ریس کنن. تازه این یکیش بود که ما فهمیدیم ، چه خبره تو این دستگاه عمرا بفهمیم.

راستی اون شاعر یه کار کرده بود که امام حسین علیه السلام این طور هواش رو داشت، وقتی بهش هم میگی میگه من به وظیفم دارم عمل میکنم، آخه بعضی ها میگن خوش به حال طرف اینطوره ، نه آجی نه داداش منم اگر به وظیفم عمل کنم همیطور بهم محل میزارم

اما مشکل اینه که اینقدر خودم رو اسیر این و اون و چرندیات کردم که از اصل دور موندم....

***

راستی گفتم خدا رو شکر که خدا رفقای خوبی بهمون داده آخه با این جریانی که گفتم یادم افتاد یکی از رفقا میگفت:

روزی نیست .........

خیلی شرمنده شدم با این حرفش !

آبروریزی در جنگ!!!!

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۴۱ ب.ظ

"در جنگ فرهنگی، خون را تهدید نمیکنند، آبرو را میریزند تا دیگر کسی حرفت را به چیزی نخرد..."

خیلی داغون بودم از بعضی حرف ها ... از بعضی آدم ها ... خب وقتی آدم نفهم باشه و پیش نیازه جنگیدن رو ندونه همین میشه دیگه، تیر و ترکش رو نشناسنه همین میشه دیگه ، تو جنگ هشت ساله یه دوره آموزشی میرفتن اما تو این جنگ چی؟

چقدر با حرف استاد آرام شدم، همان جمله اول این پست را میگویم، این یعنی پیش نیاز جنگ نرم، این یعنی آموزش!

رفیق هر کسی آموزش نبیند، می بّرد!

!!!

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ق.ظ

خورشتِ رفیق!

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۹ ب.ظ

نمیدونم به چه زبونی دیگه باید بهش بگم که بابا دست از سر این رفیق بردار!

خیلی ها دور و برمون اینطورین! هر چی میگی فکر میکنن حسودی ، بزار فکر کنن!

باید از اونی بگم که تو وادی السلام همجوار امیرالمومنین علیه السلام دفنه! آسدعلی آقای قاضی رو میگم، ایشاالله برامون دعا کنه، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم(این صلوات نثار ایشون) می فرمودند:

انسان باید مثل غذای روز که سه مرتبه است، سه نوع رفیق داشته باشه:

یک نوع به منزله غذای هر روزه است.

نوع دیگر به منزله دواء که سالی یک مرتبه لازم می شود؛

نوع سوم حکم سمّ را دارد که باید از آن اجتناب کرد.

نخست موعظه پیر می فروش این است

که از معاشرت ناجنس احتراز کنید....

حالا ببین جنس دوستات چه طوره!

یه بار جایی میخوندم الان آدرسش یادم نیست که مولود امروز که جانم فدای خودش و بچه هاش فرمودند که اگر انسان نیمی از این عمری که مثل ابر گذرانه رو صرف پیدا کردنه یه دوست خوب کنه ، ضرر نکرده!

خدا رو شکر، از این رفیقا زیاد قسمتم کرده، خدایا همشون رو از مقربانت کن و همشون رو هزار باره کربلایی!

نماز با طعم اسراف!!!!

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۷ ق.ظ

با یه دعوت اجباری مجبور شدم که وارد وضوخانه مسجدی بشوم!

همین که از پله های زیر زمین به محوطه وضوخانه وارد شدم، مثل چراغ راهنما در مقابل چشمانم چشمک میزد.و دوباره بعد از خواندنش به این پی بردم که اگر جملات را زیبا بنویسی یا جور دیگر بنویسی کلی تاثیرش فرق میکند:

"با گناه کبیره نماز خود را آغاز نکنید!"

راه کار هم داده بود:

"در فواصل وضو، شیر آب را ببندید."

آری چقدر زیبا اسراف را گفته بود.

این هم یه امر به معروف برای اهل معروف بود و لازم ، احسنت، توفیق برکت از خدا را برای این ذهن ها بخواهیم.

ولی خداوکیلی چقدر اینطور نماز خوندیم و اونوقت میگیم چرا ما که نماز میخونیم، هیچی نمیشه؟ چرا به عرش نمیریم؟

والا

دو قورت و نیممون هم باقیه!!!

وقتت رو دخل و خرج کن!

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ

مومن خدا، وقتت رو دخل و خرج کن.

***

دخل و خرجت آدم باید برابر باشه. انسان حقوقی داره و در مقابل مخارجی برای او پیش میاد. برق و تلفن و آب و گاز را به اندازه ای که داری ، مصرف کن و مهم تر از همه ، وقت را به اندازه صرف کن. کسی سوالاتی را از امام صادق علیه السلام پرسید. حضرت فرمود: زودتر بفرمایید، من نسبت به وقتم بخیلم. امام جعفر صادق پول میداد اما موقت نمی داد و به اندازه ضرورت ، وقت صرف میکرد. به خاطر همینه که بیش از هزار سال از عمر پربرکت آن امام بزرگوار گذشته و اصول عقاید ما از توحید و تا معاد گرفته و فروع دین از طهارت تا دیانت، همه برمیگردن به ایشون!

***

این متن برای بعضی ها که خصوصی اند خیلی خاص هست، به عنوان یک دوست، یک وظیفه، یک نمونه امر به خوبی میگم، ضمیر هم همیشه متکلمش رو پیدا میکنه، یعنی اونی که باید بگیره خودش میگیره.

ترکشِ جنگ نرم!

چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ

دوست دارم خودی نشان بدهم؛ تا کی میخواهم فکر کنم کسی هستم؟

اصلا به من چه؟

به من چه که فلان کار را انجام بدم، بهمان کار رو کنم، خودم رو خراب کنم؟

که چی بشه!

بی خیال بابا......

****

نمونه هایی بود از تیر و ترکش های جنگ نرم، باید خیلی مواظب باشم!

یزید ترس ها!

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ق.ظ

هر که از یزید بهراسد،

از لذت عشق محروم مانَد...*

***

آره، امر به معروف جیگر میخواد...

کدوم جیگر ؟ همونی که اگر نداشتی سفر عشق رو نباید بری.

بعضی ها فکر میکنند امر به معروف کردن، نصب کردن یه سانتریفیوژ نیروگاه هسته ایه؟

نه بابا، خیلی راحته، خیلی راحت.

فقط باید یه کم بلد باشی، یه کم زیرک بشی یه  کم  جیگر داشته باشی!

خدا کنه خودمونو به کشتن ندیم،

بکشنمون تو این جنگ نرم!

امشب کمی به یاد شهیدان گریستم

نه یاد شهیدان، به حال خودم بد گریستم...

____________________________________________

*چقدر زیبا گفته این را علی اکبر عزیز در همه جا همین جاست! کلی حال کردم باهاش!

جذب به چه قیمت؟

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۴ ب.ظ

یک سوال از بعضی ها که رو اعصاب طناب می زنند:

- مگر امام حسین علیه السلام نمی توانست با انواع راه ها نیرو جذب کنند؟
- خب!

- خب نداره که! چه کردند و چه فرمودند؟ صبر کن تا بگم:

فرمود هر کسی که با ما بیاد کشته میشه!!!

عجب راه جذبیه! حال میکنید؟

***

آره، شناخت راه خیلی مهمه!

در ضمن، آدم وقتی یاد مرگ بود راهش رو هم خوب میشناسه و انتخاب میکنه !

پس میشه یاد مرگ بود و نشاط هم داشت و برایمان بشود لا اری الموت الا السعاده!

شیطان خان قیامت جلویت را نگیرد!!!

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ب.ظ

آری، میگفت:

هنر اونه که در معرض رقابت قرار بگیری و مومن بمونی!

ای بابا!

قبل از رقابت 99 درصد افراد مومن اند، اما پس از رقابت؟

میگی نه ، یه کم فکر کن:

بالام جان! اینقدر طرف عبادت کرده بود، ابلیس خان رو میگم که امیرالمؤمنین (علیه السلام)  میفرمان در حدود شش هزار سال بوده که معلوم نیست از سال‏هاى دنیا بوده یا آخرت!!! که به خاطر این هم شاید در مقام فرشته ها قرار گرفته بود.

جل الخالق! اونوقت اسم مارو هم میزارن شیطون! میترسم فردا شیطون جلومونو بگیره و ازم شیکایت کنه داداش!!!

بگذریم، آره ، همین شیطون تا رقیبی مانند آدم پیدا نکرده بود، جن خوبی بود؛ اما تا سر و کله آدم سر راهش پیدا شد ، آنچه نمی بایست بشه،شد.

یکی دیگه بگم؟

قابیل تا رقابت با هابیل برایش پیش نیامده بود، از صلحا بود؛ اما سر از خطا وقتی در آورد که در رقابت بود.

خیلی اوضاع خطرناکه ، خیلی، امان از نفس !!!

دوست داری حسرت بی نهایت نخوری؟!

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ

چرا مرگ و صحبت از او؟یا به قولی چرا تلخ نگاری؟!

از استاد پرسیدم و گفتم که خرده ها میگیرند به این نگاشت ها!

فرمود:

وقتی که انسان به خانه آخرت قدم میگذارد، میبند که صحبت از صد سال، پانصد سال، هزار سال یا صد هزار سال نیست، سخن از بی نهایت است.

مگر در ریاضیات نمیگویند که هر عددی را اگر تقسیم بر بی نهایت کنیم ، میشود صفر؟

مگر قرآن آخرت را تعریف نمیکند که خالدین فیها؟

یعنی نهایت ندارد؛

حال، دینا تقسیم بر آخرت ، چه میشود؟

طبق قانون ریاضی ، هر عدد تقسیم بر نامحدود میشود صفر؛ یعنی زندگی دنیا صفر است.

مسأله این است که اگر بعد از مرگ، به این نکته برسیم، حسرت ما بی نهایت خواهد بود!

***

فعلا همین بس است!

وقتی اعتبارت تمام میشود!

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ

بزرگواری نوشته بود تلخ نگاری نکن!

من که چیزی نگفتم، یاد کردم از ایستگاه آخر این دنیا!

تازه بگذارید آتش به جانتان بیاندازم و حرف استاد را بگویم:

هر شیرینی را که کنار مرگ بگذاری تلخ میشود؛ سفری که این قدر جدی است که از یک گودال چند وجهی تنگ و تاریک و تنها آغاز میشود، این قدر بی رحمانه شروع میشود که نزدیکترین خویشاوندان انسان، به دست خود، خاک بر او میریزند و میگریزند، سفری که اولش این باشد که محبوب ترین نزدیکانت، یک شب حاضر نباشند کنارت بخوابد، چنین سفری را باید از آخرش ترسید، اولش که این باشد، آخرش چیست؟

حال که میلاد حضرت باقر علیه السلام است بگذار خاطره ای برایت بگویم:

امام باقر علیه السلام جناره ای را تشییع کرد، بر  او نماز خواند و در قبر گذاشتندو خاک رویش ریختند، وقتی میخواستند برگردند فرمود:

چیزی که پایان آن این است، از آغازش هم باید بیزار بود و چیزی که این آغاز آن است، باید از پایان آن نیز وحشت داشت.

اول فقه، بعد فشنگ!!!

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۱۷ ق.ظ

هی پشت سر هم دنده عوض میکنم که برسم به مقصد!  

بدون اینکه اصلا  یه بررسی کرده باشم لاستیک ها رو ، موتور رو ، روغن رو ، بنزین رو، آب رادیات رو و ....

خب معلومه وقتی هیچ کدوم رو چک نکردی وسط راه باید ریپ بزنی دیگه !

حالا چی میخوام بگم، اینقدر بی تابی میکنه تو رسیدن به مقصد، نه این که بخواد عمدا این کار رو کنه ها آشنا نیست تا یه خرابی میبینیه گیر میده، یه دست انداز گیر میده ، بابا جنگ سخته ، جنگ با نفس بالاترین جنگ هاست، حالا حساب کنید دو تا جنگ با هم باشه تو هم اسیر دو تاش یعنی جنگ نرمی که تو دلش یه جنگ نفس هم هست!

اساتید میفرمان:

هر کس به آگاهی برسه، ایستادگیش زیاد میشه، یعنی مثلا اگر بهت بگن نون میرسه اگر ته صف هم باشی میایستی تا نوبتت برسه

قرآن هم همین رو به مومنان میفرماد که ده نفر از شما صد نفر از آنها و صد نفرشما هزار نفر آنها را مغلوب میکند لانهم لایفقهون چون اون ها ناآگاهند

قرآن، ریشه کم صبری رو نااگاهی میدونه، یعنی اگر میخوای بری چنگ، پیش از فشنگ و خمپاره ، فقه بر تو لازمه،

داستان موسی و خضر، خضر به موسی میفرمان تو صبر بر همراهی من نداری، چون آگاهی نداری،.

موسی می فرمان ان شاالله مرا از صابرها خواهی یافت.

او جواب میده تو که آگاه نیستی ، چطور میخوای صبر کنی؟ خضر داره نشون میده که خواستن ، کافی نیست.

موسی به او قول میده، اما مگر با قول دادن کار دست میشه؟

ان شاءالله هم میگه اما با انشاالله هم مسئله حل نمیشه و سرانجام به دلیل نا آگاهی، موسی نمیتونه بر همراهی باخضر شکیبا باشه و ته قصه، چیزی جز جدایی او از خضر رو نخواهیم دید!

 

دستکش ِ قرمزِ مرده شورِ کاخِ قبرستون!

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۰۶ ب.ظ

دستش به حالت دعا در دستکشِ قرمز رنگ آشپزخونه بود و وقتی اعلام فاتحه رو کردند اجازه خواست که بره جلو بالای سر قبر، اون مرده شور ِکاخ قبرستون رو میگم!

وقتی داشت گل رو با دستش ورز می داد توی یه سطل فلزی و بعدش سر تهش کرد روی سنگ لحد قلبم تو اشک چشام بود که با سرعت غیرقانونی سُر خورد و ریخت روی زمین!

اسمع افهم یا.....

افهمت ....

هنور بدنم داره میلرزه ..

این  یک وصیتنامه است برای همه اونهایی که مرا میشناسند!

این روزها خدا تلنگرهای زیادی بهم زد و خدا روشکر! چگونه شکر این شکر کردن را به جا بیارم که نمیتوانم!

یک خواهش از همه اون کسانی که منت میزارند و میان و می شناسن و خبر ...م یا مرگم بهشون میرسه دارم:

اولا که قنوت هر نمازم از این دعا پر است که اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک، ولی خب این یک دعاست و به اهلش می دهند که شک دارم اهلش باشم اگر به این آرزو رسیدم که الحمدالله و خدا کند که برسم و اگر هم در خیالاتم گم شد تو را به خدا جنازه ام را با سرعت نبرید!

وقتی در شهادتین به نام مادر و ارباب و امام رضام علیهم السلام رسیدید کمی مکث کنید، کار دارم باهاشان!

اگر شد یا منبری نفس داری و یا ذاکر با نفسی تلقین را بخواند و عجله نکند، خیلی گرفتارم و آخرین زورم را هم آنجا میزنم!

نوامیسم گریه میکنند که ذاتی است،ولی حواسشان به نامحرم باشد!

اگر کسی توانست قبل از دفنم در گودی قبرم عاشورا بخواند و اشکش را بر قبرم بریزد!

***

خدایا، بین ما رسم است که آرزو بر جوانان .... میدانم که میدانی که اصلا قد و قواره ام به ش شهادت هم نمیخورد که حرفش را بزنم ولی این را هم خوب میدانم که تو میتوانی همه چیزش را فراهم کنی، مرگمان را شهادت در رکاب امامت قرار بده!!

یک لحظه قیاس

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ق.ظ

گفت:

استاد به چه درد میخوره؟

گفتم: به همون دردی که میتونه با یه جمله زندگیت رو عوض کنه!

بی راه نبوده امیرالمومنین علی علیه  السلام فرموده که هر که کلمه ای را به من بیاموزد مرا بنده خود کرده!

خداوکیلی همین یه جمله روببینید:

ما یک بار به دنیا می آییم اما برای همیشه از دنیا میرویم یک لحظه بسنجید!

شاید من هم شمر شم!!!

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۸ ق.ظ

حالا فرض کن امام زمانمون رو دیدیم!

فرض که محال نیست، ما که خیلی کارامون خیال بافیه، اینم یکیش!

که چی؟

به قول اون استاد بزرگوار شمرلعنت الله علیه هم امام زمانش رو دید، اونم از نزدیک! خیلی نزدیک!!!

***

آدم اگر اهلیّت نداشته باشه امام زمانش رو هم ببینه هیچ تغییری نمیکنه، آره، اهلیّت!

خرخون این کنکور کیه؟!!

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ

هم شیره عزیز که مشغول یاد گرفتن یک سلاح کاربردیِ جنگ نرمِ ، گاه گداری منت میزاره رو سر ما و این صفحات دیجتال ما رو که خط خطی میکنیم ورق میزنه!

وقتی دلش از سیاهی های دور و برش پر شده بود پرسیده بود چرا خدا عظمتش رو تو دل همه نمیندازه تا اون رو خوب درک کنن!!!

دنبال یه جواب کوتاه و خوب و قانع کننده بودم که خدا یه چیزی رو تو ذهنم انداخت:

دیدم، دیدی و دیدید که بچه های کنکوری مخصوصا از جنس سرکار خانوم ها از بس درس رو میجون که اصطلاحا بهشون میگن خر خون!!! البته اگر با دید مثبت نگاه کنیم یعنی اینها بزرگ های خواندن هستند!!!

نگاه کن آبجی!

اولا که خدا به همه به یک اندازه ظرفیت داده و اجازه تغییر این ظرفیت رو هم داده و اختیار هر کس به خودش بر میگرده! حالا یعنی چی؟ این دو تا چه ربطی داشت به هم کنکور و ظرفیت؟

نگاه کن ، شنیدی مگین دنیا مزرعه آخرته؟ اون برا قدیمی ها بود. الان باید بگیم دنیا یه کنکوره برا دانشگاه آخرت!

حالا هر کی برا کنکور و دانشگاه این طرف بره گاج بخره بهتر متوجه میشه، کلاس شرکت کنه بهتر متوجه میشه، آزمون بره بیشتر، تست بزنه بیشتر، استاد راهنما داشته باشه بیشتر تر، مشاوره بگیره بازم بیشترتر تر و همه اینها با برنامه ریزی شکل میگیره و تازه پیش نیازش هم حدود 12 سال درس خوندنه!!!

هیچ کسی رو هم زور نکردن درس بخونه، مگر پدر مادر بفهمن بچه شون رو زور کنن و اونم اگر لج باز باشه باز خودش ضرر میکنه

حالا همه اینهایی رو گفتم دقیقا بیار بزار جای کنکور دنیا و آخرت1

اولا که خدا مجبور نکرده و فرموده هر کی خواست این مسیرشه، حالا که به مسیر میرسه کسی که استاد داشته باشه، مشاوره بگیره، تست بزنه، آزمون بره ، آره، باید برنامه داشته باشی برای دانشگاه آخرت، هر کی پیش نیازها رو خوب رد کنه قطعا تست کنکور رو خوب میزنه ، ترم ها رو خوب میگذرونه و ....

حالا ببین چقدر ساده است، فقط مهم  اینه که بفهمی که این دنیا یه کنکوره ما هم پشت کنکوری! آدمی هم که کنکور داره باید برنامه داشته باشه تا رد نشه!

درسته که برا اوست کریم بهشت مفته و ارزش نداره ، ولی می فروشدش، ارزون هم نه به بها نه بهانه!!!!

درآخر فکر کردم برا جواب این سوال اگر قانع نشدی از سیاهه هایم، به کتاب تبیان پناه ببرم، وه که چه آیاتی آمد، میخواستم گلچین کنم دیدم همه جواب این سوال است آدرس میدهم شما هم وضویی بساز که داری و بخوان آیات 88 الی 102 سروه مبارکه نحل را با تأمل!!!

فحش خوردی ، خاک چی؟!!!

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

چنان امری برخورد میکرد با شاگرد و شاگرد هم فقط چشم میگفت! اوستای میکانیکی رو میگم؛ یه چند دقیقه خوب توجه کردم بهش وقتی تو چال بود و مشغول جلوبندی ماشین بنده خدایی و شاگرد هم چراغ رو گرفته بود.

خب تو اوج جوونی شاگرد یعنی دوران بحران، یعنی دورانی که دوست نداره کسی بگه چشات ابرو! حالا این همه تشر که بعضی هاش هم الکی یعنی زور بود رو میشنید و تحمل میکرد، میدونید چرا؟

چون میخواست اوستا بشه، باید چوب بخوره ، حرف بخوره ، حالا اصلا نیاز داره ، باید کار کنه و هزار تا توجیه ، بالاخره داشت تحمل میکرد.

***

یه لحظه یاد خودم افتادم که برا این جنس کارها هم حرف شنیدم، جارو کشیدم و تیکه بارم کردند و حرف زور زیاد شنیدم اما اون چیزی که فکرم رو مشغول کرد این نبود، این بود که چند نفر از بچه هایی که کار فرهنگی میکنند حاضرند یه مقدار شاگردی کنند و تحمل کنند و حرف نزنند و یاد بگیرند تا یواش یواش اگر اوستا اجازه داد تازه یه لاستیکی باز کنند!!!!

باور کنید یکی از مشکلات اصلی کار فرهنگی اینه، خیلی ها رو جو میگیره، تا یه کار میبینن سریع می دزدند و با داد و بیداد کاذب یه پرچم بلند میکنند و چندی نمیگذره که همین پرچم رو میزنن زمین که ده نفر دیگه هم نمیتونن بلند کنند!

یادمه 15 سال پیش یکی از اساتید میفرمود بلند کردن پرچم این کارها بدون فکر و برنامه از بلند نکردنش بهتره!

یاد حاجی رحیمی افتادم که وقتی 12 سال پیش یکی از بچه ها معرفی کرد مرا بهش گفت حالا حالا باید بیای پای جلسه، اگر منظم بودی و سر نظم اونوقت حالا ببینیم چه میکنیم!

ما حاضریم برای دنیا خاک بخوریم، فحش بخوریم، زور بشنویم اما حاضر نیستیم برای مقدمه چنینی همونی انقلابی که تو دعا همیشگیه ....

یه دعای جدید: خدایا زیر پای مرا داغ کن!!!

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

بعضی ها آدم رو به چه کارها وا میدارند ها!!!! مجبور میکنند یه چیزی بگم؛ میگه باید اراده داشته باشی دیگه نیاز نیست راه بری، میپیری، ای بابا، آخه آبجی، مشتی، این اراده خودش چی هست و از کجا اومده ؟!

به قول آن استاد بزرگوار که خدایش بیامرزد ، رنج عامل تحرک و رفتن می باشد.

تا زیر پاى ما را داغ نکنند راه نمى افتیم.
مگر ندیدی نوزاد برای اینکه راه بخواهد بیافتد چه مقدماتی را پشت سر می گذارد.

به قول آن پیرغلام وقتی در راه کربلا کناری نشسته بود و مشغول درآوردن کفش از پایش بود با آن لهجه شیرین کرمانی و با جانی سرشار از انرژی در پاسخ سوالم که : حاج آقا خسته شدی فرمود:

نه بابا، خسته! خدا نکنه ، بالاخره قانون داره، حساب داره، کتاب داره، تیربرق داره، شماره داره!!!

آری حرکت قانون دارد! باید عمودهای شماره دار را بگذارنی تا از نجف به کربلا برسی! حالا طی الارض فعلا از دهانمان گنده-بزرگ- تر است!!! فعلا در زمین طی مسیر کنیم! آن هم طلبمان اگر رسیدیم ...
همان استاد که خدایش بیامرزد فرمود که خدا میخواهد "زمینه ‏ى حرکت و تحوّل ما را فراهم کند و امکان انتخاب ما را آماده سازد. پس دنیایى همراه رنج و حادثه‏ هایى بی ‏امان و درگیرى‏ هایى مستمر و مداوم مى ‏آورد تا ما با برخوردها به تمامیّت خویش برسیم. مشکلات تمامیّت ندارد. این ما هستیم که باید تمامیّت خود را به دست بیاوریم و پایدارى کنیم‏.

یه دعای جدید

خدایا زیر پای مرا هم داغ کن!!

فقط یه خواهش، مرا به عطار دیگری حواله نده! چون پایم داغ شده و نمیتوانم جای دیگری بروم، خودت هم عطار باش و یا اگر نخواستی مقربانت را عطارم گردان!

تن تاک یا تن پاک؟!!!

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۱۲ ب.ظ

آدم وقتی کفش پاشه از روی خیلی چیزا رد میشه،خیلی از کثیفی ها و ناپاکی ها رو رد میکنه، بدون اینکه اصلا بفهمه و ذره ای به جسمش برخورد کنه و بیماری ساز باشه!

البته جنس کفش هم مهمه که چقدر هزینه اش کرده باشی و برا کجا گرفته باشی!

دین هم همینه، هر چی تجربت بیشتر بشه تو دین داری و دین مدار تر و دین دار تر بشی تا دین دان از خیلی از آلودگی ها و کثیفی ها به راحتی گذر میکنی، اونوقت تازه میفهمی که اگر بخواهی تو  این مسیر خسته نشی و جسمت سالم بمونه و تن پاک باشی باید دین دار باشی!

حالا مخیر هستی،

میتونی تن تاک بگیری برا جسمت ، جسمت سالم باشه، یه وقت آخ نبینی!!!

میتونی کفش دین رو بپوشی و  تن پاک باشی و عمرت و لحظه لحظه زندگیت پر از آرامش و لذت و آسایش باشه!

راستی اونایی که تن تاک میخرن آرامش روح و روانشون هم تامین میشه ؟!!!

قیمت کنتور عمرت چند؟

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۳ ق.ظ

خدایا چقدر ازت دورم...چه قدر!!!!

وای......

سحر وقتی به قولی با توفیق اجباری کشانده شدم به حریم حضرت زهرا سلام الله علیها، بی بی انگار میخواست یادم بیاورد بعضی چیزها رو؟!

یاد بعضی روزهای عمرم که هم بدترین بود و هم بهترین افتادم و انقدر دوباره پروگری درآوردم برای بی بی تا دلم آروم شد!!!!!

یاد کاسب های میدون اوفتادم که داد و بیدادشان برای حراج میوه شان و استفاده دیگران هست و خودشان معلوم نیست که اصلا ...

یاد سحرهایی که مفتِ مفتِ مفت دارد در صفحه نمایش عمرم کنتور میاندازد افتادم !

ای کاش همینطور که سال و بی سال و به خاطر دعواهای سیاسی گتره ای قیمت افتادن شماره های کنتور برق و آب و گاز و تلفن گران میشود و تورم بالاتر میرود، یکی هم تو سر ما میزد که دارد عمرت کنتور می اندازدها و هر سال دست چندم تر می شوی ها و رقم این شماره ها وقتی که از کار بیفتد کنتورت قیمت گذاری میشود ها !!!

یاد حرف استاد افتادم کنار ضریح که اگر ریشه بدهید میتوانید شاخ و برگ داشته باشید مستدام!

هر چه ریشه هاتان قوی تر عمر مرگ و زندگی شاخ و برگتان و تولد برگهای بیشتر، بیشتر!!!!

عجب تلنگری زد بی بی !

راستی، یه سوال سخت در لفافه ای آسان:

چه طور میتوان شکر این تلنگرها رو که به همه مان میزنند و گاه میفهمیم و خیلی وقتها نمیفهمیم به جا آورد؟

اصلا میتوان؟ نمی توان؟ نمیدانم !

جوابش را بلدم و هر کس هم برای خود بلد است، برای همین سر به زیرم و شرمنده، همین و بس!

رفیق، کنتور عمرت را خریدارم، چند؟!