جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

دغدغه فرهنگی خانوم ها!!!

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۸ ب.ظ

این پست یکی از دغدغه های من نیست! دغدغه های جامعه است!

سرکار خانم همیز اینقدر به این موضوع خرده گرفتند که به نظر بنده هم حق بود، واقعا به چه حقی این اتفاق ها میافتد و چه کسی مجوز داده این ارتباط را، بماند که خودم هم بعضی وقت ها این غلط را میکنم از سر فقط اجبار! ولی تالی فاسدهایش اینقدر بوده که به ارزش انجام شدن چند کار دم دستی اش نمی ارزد!

چه کاری؟ کار فرهنگی کردن آقایون و خانوم ها مخصوصا در دانشگاه ها !!!

البته خانوم ها واقعا در کار فرهنگی اگر وارد شوند تعهد، نظم و ظرافت را دارند، هزار بار دیدم این را، ولی به نظر بنده این تعهد باید در راستای خودش انجام شود.

یعنی برای این نسلی که در ایران حداقل اگر 3 برابر نباشد 2 برابر ماها هستند!

من ماندم چرا این خانوم هایی که دغدغه کار فرهنگی دارند و اکثرشان هم کتاب دغدغه ها را جزو کلکسیون افتخار خوانندگی خود میدانند،برای این همه خانوم کاری نمیکنند و حتما باید قاطی مردها بشوند؟!!

این را یواشکی میگویم ، بگذارید به حساب همان یواشکی ها: میدانید چرا؟

چون خیلی هایشان آبشان با هم در یک جوب نمی رود!!! خدا نکند مسئولیتی را بگیرند البته بعضی هایشان را میگویم، چرا به شما بر میخورد خواهرم، خب اگر شما اینطور نیستی که دردی نیست و اگر هستی خب مداوایش کن، حتی بعضی هایشان چشم دیدن هم را ندارند!!! به شهادت هدیه امام رضایم سلامت را نیز جواب نمیدهند، حال خوب است یک پر هیئت بیشتر دست نگرفته اند!!!!

و با همین تفاسیر آن وقت است که آنهایشان که اهل کارند مجبورند با یک جنس دیگر کار فرهنگی انجام دهند و نتیجه اش یا انشاالله خوب است یا ...
دوباره باز دارم میخندم به این طنزم که:  بیخود نیست خدا هیچ کدام از امامان را از خانوم ها قرار نداده!

البته یک گل سرسبد قرار داده که از دامنش گل ها به وجود آمدند و یاد خانوم های فرهنگی ما داده که کارفرهنگی یعنی مهارت تربیت فرزند!!!!

یعنی مهارت مادر بودن!!!

یعنی مهارت هم سر بودن!!!

یعنی مهارت یار ولایت بودن در زمان خود !!!

این خودش یک دانشگاه میخواهد، با  تو هستم خانومی که میگویی بلدی، بلدم بلدم مهم نیست!

ابن ملجم هم خیلی چیزها بلد بود، خیلی، تاریخ را بخوانید....

پای عمل ماندن جهاد است.

خواهرم من هم این روایت امیرالمومنین علیه السلام را میدانم که فرزند زمان خود باش، ولی نیاز شناس باش!

حالا بعضی ها می آیند مادر و عمه ما را در دفاع به رخمان میکشند، ای کاش قبل به رخ کشیدن حماسه های آنها ، قبل حماسه آفرینیشان را هم میدیدند که کسی سایه شان را هم نمیدید مگر به ضرورت و وجوب بر آنها!!!

این همه لقمه ای بود از لقمان

بِرَندهایِ خدا!!!

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ

مهمان داشتیم و با مهمانمان مهمان ماه عسل احسان خان بودیم!

داشتیم در رابطه با تالی فاسدهای برنامه احسان حرف میزدیم، خوبیش را رد کرده بودیم!

یکیش این بود که نباید در این برنامه بعضی ها را روبرو میکرد و بکند، شاید از لحاظ شرعی درست نباشد، نباید یک سری حرف ها زده شود و یا یک سری را نشان بدهد ،چون درست است نتیجه مثبت در انتهاست ولی هزاران فاز منفی به جامعه پمپاژ میشود...

***

بعضی وقتهای دیگر هم  این سوال به ذهن آدم میاد که چرا مثلا امثال رسول ترک ها در دهه های گذشته،بشر حافی ها گذشته تر و خیلی های دیگر که یک عمر کار بد داشتند را باید این همه مطرح کرد، آیا این خود بد آموزی ندارد؟!

***

اما وقتی لقمه دوازدهم از لقمان را برداشتم و به اینجا رسیدم که «واتّبع سبیل مَن اناب الىّ» توبه کنندگان واقعى و مؤمن، شایسته الگو شدن هستند فهمیدم کار نه دست احسان خان است و نه دست من و تو !!!

خودش برندهایش را به جامعه معرفی میکند!

خورشید خورِ دل

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۶ ب.ظ

واقعا خدا چه نیازی داره به شکر ما؟!

مثلا خورشید چه نیازی داره ما خونمون رو بهش بسازیم یا پشت بهش!؟ بعد در هر دو حالت چه اتفاقی می افته؟

کی این وسط ضرر میکنه ما یا خورشید؟!

دقیقا همینه ، خب اگر خونت خورشید خور باشه معلومه استفاده اش رو خودم میبرم اگر نباشه نور که داره میتابه من استفاده نکردم و دیگری بهره برده

پس اگر من استفاده کنم بهره بردم ، حالا مثلا بیام بگم خورشید خانوم دستت درد نکنه یا نگم بازم فرقی میکنه ؟!

برا خورشید فرقی نمیکنه برا خدا هم همین اما اونجا همین که ما استفاده میکنم از انرژی اون داریم ازش شکر مکنیم

برای خدا هم همینه ، ما چه شکرش رو کنیم چه نکنیم کارش رو انجام میده ، فقط توافتش اینه که اگر خورشید خور دلمون رو به سمتش بسازیم خودمون بیشتر از نورش استفاده میکنیم

حالا راه های شکر کردنش چطوریه ؟

هم با این نیم مثقال زبونه و هم با این چند کیلو گوشت و استخون!!!

احترام به والدین

نماز که همون نشونه ادب هم است

روزه

قناعت

کمک به محرومان

یتم نوازی

تشکر از مردم و....

***

این هم لقمه ای بود از لقمان

خدا نیست، چون نمی بینمش!!!

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ب.ظ

چنان محکم به گوشم زد که سه فازم پرید

گفتم: مگر سوال بدی کردم : خدا نیست، چون نمیبینمش، چرا می زنی، بچه که زدن نداره، بگو بلد نیستم

گفت: مگر چه شد؟ دردت آمد؟

گفتم: پ ن پ ، حتما نوازشم کردی؟!!

گفت: کو؟ دردت را نشانم بده؟!

ماندم چه بگویم؟ گفتم که درد که نشان دادنی نیست، ولی هست!

گفت:

پس قبول داری: ندیدن، دلیل نبودن نیست!!!

خدا را هم نمی بینیم ولی هست!!!

این هم برداشتی بود از گام دهم لقمان!!!

هیزم ترِ موسیقی غنا!!!

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۶ ق.ظ

میگفت: نمیدانم چرا همینطور بلا بر سرمان نازل میشود، مگر ما چه گناهی کردیم، همش بد بیاری داریم و ... خدا هم که حرفمون رو گوش نمیکنه!

مگر ما چه هیزم تری به خدا فروختیم؟!!

فهمیدم که علی الدوام موسیقی غنا از خانه و اهلش به آسمان می فروشد!!

رسیدم به این فرموده که:

خانه‏ اى که در آن غنا باشد، از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست، دعا در آن به اجابت نمى‏رسد و فرشتگان وارد آن نمی ‏شوند.

"و البته شاید نمی دانست آثار زیانبار آهنگ‏ هاى تحریک‏ آمیز و مبتذل بر اعصاب را و از پایان زندگى و فرجام بدِ نوازندگان آلات موسیقى و گرفتارى آنها به انواع بیمارى‏هاى روانى و سکته‏ هاى ناگهانى و بیماریهاى قلبى و عروقى و تحریکات نامطلوب را"

و اگر هم علت بدبختی اش را میگفتم از بس گوشش پر از دیسکو بود که هزاری هم حرف حق را با هر آهنگی برایش میزدی، زیر بار نمی رفت و نمی شنفت!!

 گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله‏ ى من‏
آنچه البتّه به جایى نرسد فریاد است

این هم برداشتی بود از ششمین و هفتمین گام های لقمان

یواشکی های نوجوانانمان!!!!

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ق.ظ

آقا این تهاچم فرهنگی سبقه ای داردها!

اووهههههه

وقتی میخوانی در کتاب اوست کریم که «و من النّاس من یشترى لهو الحدیث» می بینی عجب، آن زمان هم کسانی بودند که پول بدهند تا احدی صدای پیام بر خوبی ها را نشوند! جریانش را که گفتم، همانانی که خواننده اجیر میکردند و سرمایه گذاری میکردند تا مردم صدای قرآن خواندن پیغمبر را نشنوند!

هنوز هم آنان ادامه دارند، چقدر خرج میکنند و سرمایه گذاری میکنند که بچه های ما قرآنی نشوند، بچه های ما حسینی نشوند!!!

میگویید نه؟

کاری که ندارد، یواشکی بد است، ولی لازم است سرکی بکشید بر دجال هایی که همراه هر کدام از این جوانک هایمان هست!

خدا به خیر کند!

آن وقت میگوید که دوست ندارم کلاس قران بیایم، هیئت بیایم، پای منبر بیایم، مسجد بیایم، چرا؟

چرایش را باید از علم پرسید که تاثیر آن عکس سکس و مزخرف و آن موسیقی غنایی است که بر روانش گذاشته و گوشه نشینینش کرده.

میگفت:

وقتی بعد از مدتی پی افسردگی فرزند دبستانی ام رفتم، بعد از پرس و جوها و جلسات و مشاوران مختلف به این جا رسیدم که 9 ماه پیش یه عکس سکس در موبایل دوستش دیده است!!!!

میگویید نه؟

لازم است حواستان به یواشکی های نوجوانانمان در کوچه های خلوت(نه خانه توجه کنید کوچه) باشد، آبرو را خورده اند و حیا را غی کرده اند بی آنکه بدانند اصلا اینان چیست؟

مسلمان، سرمایه گذاری کن: اسلام به خدیجه ها و محمدها نیاز دارد!!!

چرا عقب مانده شدم؟!!

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ب.ظ

این لقمه ششم بد جور چرب بود برای من!

این که استاد می فرمود:

هر چیزی را نگویید، هر چیزی را نشنوید که ذهنتان به هم میریزد و به هدف نمیرسید را  را میتوان فهمید از کجا گرفته!!!

آری لهویات، همانهایی که تا به حال مرا از اهدافم باز داشته، چرندیات برای خندان و یا نشان دادن خود به دیگران!

لهو الحدیث فقط در حرف زدن نیست، در خواندن هم هست ، جوری بخوانم که خوششان بیاید، سبکی توپی بخوانم که رو دست نداشته باشد، معروف شوم،کازیوی مذهبی راه بیاندازم پر از دیس دیس که جوان هایی جذبم شوند، حرفی بزنم که بگویند حرفهای نویی دارد بدون اینکه سندی داشته باشم، همه اینها به جای رساندنم به مقصد مرا عقب مانده کرده است؟

آری عقب مانده فقط به کسی که فقط یک کروموزم سلولش بیشتر یا کمتر است نمیگویند، به منی که خودم را عقب میاندازم باید بگویند!

امان از حرفها و عملهای لهوم!

این هم برداشتی بود از ششمین لقمه لقمان!

 

خداکُشیِ نفس!!!

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ب.ظ

وقتی می بینی شبهای ماه مبارک،

شبکه های تلویزیون ما مثلا خوب ها، مثل یک آب خوردن و به سادگی همه اهل خانه را با هم در آغوشش میگیرد(بی ادب)

و تا چشممان را باز میکنیم می بینیم که ساعات مناجات یا تمام شده یا دیگر حالی نمانده،

به سبب شکمی که تا خرخره پر شده و نفسی که از لهویات سرازیر گشته،

یادِ شانِ نزولِ آیه ی ششم می افتم  و آن در مورد

افرادی است که کنیزهای خواننده ای را میخریدند تا بخوانند

که از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر باز دارند!

فقط فرقش اینجاست که آنجا واسطه دیگران بودند و اینجا واسطه خودمان!

بله آنجا ناحقان صدای حق را خفه کردند بعد در کربلا هم هلهله کردند که صدای حق شنیده نشود و ...

این جا ما خودمان دست به دار شده ایم!

این یعنی خداکُشیِ نفس!

عجب لقمه ای گرفتیم از لقمان!!!

ما را با بعضی ها چه کار؟!!

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ق.ظ

بعضی وقتها باید به اصول خود سرکی بکشیم، گردگیری بکنیم تا شفاف شفاف باشیم.

وقتی چیزی در خانه شفاف بود هر کس که آمد و دید گیری نمیتواند بدهد به شفافی اش:

ما مسلمانیم

بزرگ ترین اصل اسلام:

اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم؛

مسئله ای که برای ما جا افتاده و آن را پذیرفته ایم؛

حالا یا بعضی ها یا جاهلند و یا خود را به جاهلیت زده اند و این را قبول ندارند.

مارا با ایشان کاری نیست!!!

جَو و توجیه!!!

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۸ ق.ظ

چون از موازی کاری بدم میاید یک مطلبی را دیدم و تعجبک کردم که من که هنوز ننوشتم این را! چرا این جا نگاشته شده؟ و با کمی جراحی و خلاصه سازی آشی پختم با یک وجب روغن برای کنکوری ها:(همین جا ممنونم از حاج آقای عزیز اصفهانی!!!)

این روزها یکی از دغدغه هایم این بود که چقدر این بچه هایمان گرفتار "فقط دانشگاه" و "فلان دانشگاه" هستند؟!!

مخصوصا سال آخری های دبیرستان!!! و یا بچه های کنکوری که الان دیگه یا اشکشون لب مشکه و یا در انتظاری به سر میبرند که اگر برای آمدن آخرین آقا صرف میشد، می آمد!! فارغ از این که اصلا بدانند نیازشان چیست؟!

همه جوگیر هستند و کنکور می دهند و بالاخره جایی قبول می شوند. پس از آن متوجه می شوند که ادامه تحصیل، چیزی نبوده که نیازشان باشد.

در این شرایط، از درد حفظ آبرو، توجیه می کنند که یک فرد تحصیل کرده در زندگی شخصی موفق تر از فرد تحصیل نکرده است؛ یک مادر با مدرک دانشگاهی، فرزندان بهتری تربیت می کند و حتی یک فرد تحصیل کرده، شانس بهتری برای ازدواج دارد.

اما همه و بیش از همه خود دانشجو می داند که مدرک جغرافی و مهندسی معدن و پرستاری، ارتباط معنا داری با موفقیت در زندگی شخصی ندارد. داشتن لیسانس آمار و مهندسی شیمی و بهداشت محیط و ... باعث نمی شود که فرد، فرزندان بهتری تربیت کند. و ادامه تحصیل اگر بهانه ای برای تأخیر در ازدواج و مانعی برای آن نباشد، عاملی برای بالا رفتن شانس ازدواج نیست.

همه می دانیم که جوگیر شده ایم و تحت تأثیر اجتماع، در مسیری قدم گذاشته ایم که راه ما نیست و این توجیهات فقط به درد گفتن و سر تکان دادن می خورد.

همه می دانیم که در یک مسیر اشتباه، عاقلانه ترین کار، بازگشتن و آغاز مسیر درست است و ابلهانه ترین کار نیز این است که مسیر غلط را ادامه دهیم و به خودمان تلقین کنیم که مسیر درست همین است و اصلاً هدف ما این بوده است که به پایان این مسیر برسیم.

البته این مطالب، مطلق نیست. یعنی افراد کمی پیدا می شوند که ابتدا زیست واقعی زنانه یا مردانه خود را مشخص کرده اند و با توجه به آن واقعیات، تعیین کرده اند که آیا نیازی به ادامه تحصیل دارند یا نه؛ و اگر دارند، در چه رشته ای.

و البته می دانم که همین الآن فکر می کنی که تو جزء همان گروه اندک هستی.

 پی نوشت1: بماند که این جوگیر بودن درباره تحصیلات تکمیلی نیز وجود دارد.

پی نوشت 2: تشخیص نیاز مهمترین محرک زندگیمان!

امام زمان کیلویی چنده؟ دل تو بچسب!!!!

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۴ ب.ظ

((دقیقا سر این موضوع با بنده خدایی بحث میکردیم که ..)):

بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان
توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی
بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش
میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش
میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش
رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با
یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت
رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.

مهمترین عامل شکست انسانیت!!

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ

خواستم یه مطلبی بنویسم دیدم یه قولی دادم که اگر بخوام مطلب بنویسم چند دقیقه دیر سر قرارم میرسم،

گفتم فلانی، هنر اینه که دانش رو مهارت کنی ، هنر اینه که با سیره عملی یاد بدی ، هنر اینه که ضربه به انسانیت نزنی!!!

حتی اگر مورد وعده ات 20 سال از تو کوچک تر باشد!!!

دیدم بهترین نوشتار همینه فعلا: تعهد دادم باید پاش وایسمدوباره یاد جمله استاد بزرگ علامه جعفری افتادم:

مهمترین عامل شکست انسانیت در دوران ما ، به شوخی گرفتن و سخره کردن تعهد است....

باید برم سر وعده...

خی لی ها....

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۴ ب.ظ

خی لی ها از مرگ می ترسند، و این در حالی است که انگار نه انگار هر روز آیه استرجاع خدا که همان اذان مغرب هست را میشنوند و به مرگ خورشید نظاره میکنند!!!

***

خی لی ها ساعت ها زمان می فروشند که شیک شوند،مد داشته باشند، زیبا شوند، چه بسا که انگار نمی دانند که آنی که او را دوست بدارد بدون شیک بودن هم دوستش دارد و آنی که با شیک بودنش دوستش دارد با به هم خوردن تیبش به هم می ریزد !!!

***

خی لی ها فکر میکنند چون دروغ گفتی، چون ده بار بد شدی ، چون چند سال راه را اشتباه رفتی، دیگر خدا زیر چشمی هم نگاهشان نمی کند، اما انگار نخوانده اند سرنوشت رسول ترک ها، عنوان بصری ها و حرها را!!!

***

خی لی ها هم طاقچه بالا میگذراند و فکر میکنند که خیلی علیه السلام هستند!!!

***

خی لی ها دوست دارند بدون زحمت به جایی برسند،هی مثل بچه ای که گیر صد پیچ داده و بهانه میگیرد، بهانه گیرند، اما زهی خیال باطل بهشت را به بها دهند نه به بهانه!!

***

خی لی ها اینقدر که به کارشان اهمیت میدهند هی به بچه بیچاره گیر میدهند که گیر نده! ولی دریغ از یک وقت گذاشتن برای کار بچه که بازی هست !!

***

از این خی لی ها ، خی لی زیاد هست!!!

دزدی از یک سرمایه دار!!!

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ق.ظ

وقت و ذهن سرمایه های ما هستند، به هر کسی نفروشیمش!!!!!

راستی یادت باشد

دزدها هم زیادند:تلویزیون، موبایل، نت، برخی دوست نماها، بازی و .....

آقا و خانم سرمایه دار!

دزدها همیشه در کمین تواند!!!

تقوا یعنی سرایدار دل!!!

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ

" کسی که سرایدار یک خانه کوچک است، مزد کمی به او میدهند.

کسی که سرایدار یک گارگاه بزرگ است ، مزد بیشتری به او میدهند،

اما اول کاری که از هر دو سرایدار می خواهند، این است که نگذارند دزد به خانه بزند.

آره، خدا انسان را سرایدار دلش قرار داده و فرموده:

این دل را سپردم دست تو؛ سرایدار آن هستی؛ این شیطان هم دزده، نگذار بیادتو، بایست دم در، بپرس کی هستی؟ از کجا هستی؟ چه می خواهی؟ در را روی همه باز نکن!

اگر غیر خدا را به دل راه دادیم، خدا ما رو بازداشت و مواخذه میکنه، مثل سرایداری که دزد ره به خانه راه داده.

این یعنی مقصود این آیه :ان اکرمکم عندالله اتقاکم ."

به بهانه رمضان کلامی بود از استاد، بادمان باشد غیر خدایی ها رو بیرون کنیم!

نفست را مای بی بی کن!

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ

استاد کلامی را فرمودند که دوای درد خیلی هامان هست، مخصوصا من هایی که با یکی دو عمل میخواهیم به عرش برسیم!

فرمودند(البته با کمی روانسازی از طرف بنده):

" نوزدای را که در بغل گرفته ای یا در جایش گذاشته ای، اگر مای بی بی اش نکرده باشی، لباست را کثیف و نجس میکند.

نفس هم در ابتدا اوضاع نابسامانی دارد و باید او را مثل یه بچه کنترل کرد"

همه چی به خودمون ربط داره!!

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۳ ب.ظ

وای که چقدر این جملات زیباست، چقدر، چقدر،چقدر!

اصلا چند بار باید خوند

اصلا این آقا(مقاله ای از این استاد بزرگوار میخوندم، اسمشون رو نمیگم که حواس پرت شخص نشه به مطلب بنگریم)

واقعا زیبا و قابل تأمل(نکته بسیار مهم که میتونیم در همه ابعاد زندگی دنیا تعمیم بدیم به کارهامون):

بسیاری از افراد با نیت خوب وارد عرصه یک مساله ای می شن، بعد از مدتی همون کارهایی رو میکنند که اساسا برا مبارزه با اونها وارد صحنه شده بودند. این جا نباید نتیجه بگیرند ذات اون کار شیطانی است( حالا اون کار فعالیت اقتصادی، سیاسی، زندگی، بازار و ... میتونه باشه)

خیر! شما وارد مصافی شده اید که به قدر کافی آماده نبوده اید، خودتان را تقویت نکرده اید.(خیلی مهم)

بعضی ها دو سه کتاب و 7-8 مقاله میخوانند، دیگر اسلام شناس میشوند.

یک جوری بنزین می زنند که تا سی چهل سال جواب می دهد.

در حالی که روح انسان مدام باید تقویت بشود.

چرا که هر چه در این عرصه ها جلو بروید، عده ی زیادی روی حسادت و رقابت و دشمنی شروع میکنند به دشمنی و جو سازی و تهمت و تحقیر، اینجاست که انسان های ضعیف طاقت نمی آورند و از مسیر منحرف می شوند.

بعد ضعف خود را گردن ذات اون مساله می اندازن!

درست مثل اینکه مقصر غرق شدن کسی که شنا بلد نیست ، دریا بدانیم!

کسی جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ذات دنیا فحش می داد، آقا فرمود:

حق ندارید به دنیا فحش بدهید ، به خودتان فحش بدهید، به دنیا چرا فحش می دهید؟

یکی درحضور امیرالمومنین داشت به دنیا فحش می داد. حضرت امیر فرمود:

کجای دنیا کسی را فریب داده ؟ کدام دروغ را دنیا به تو گفته است؟

ذات دنیا مخلوق الهی است. به تعبیر حضرت امیر، اولیای الهی یک دقیقه دنیارا با هزار سال آخرت معامله میکنند. چون با یک دقیقه دنیا میشود هزاران سال آخرت را خرید.

ازدواجِ اسلامی غربی

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۶ ب.ظ

مدل ازدواج های ما شد اسلامی غربی

فقط یک وجهش رو میگم:

اسلامیش همون عقد خوندنه

غربیش هم این که دیگه میرن به امید خدا ببینیم کی میشه بریم سر خونه زندگی، اصلا بریم یا همیطوری بهتره!

بابا جان ، کجا اسلام این حرف رو زده

اسلام گفته قبل از ازدواج خوب تحقیق کن ، عقد که خوندی دیگه باید بری سرخونه زندگی

اصلا به کمال رسیدن همینه فلسفش

حالا اگه اینتطوری نشه چی میشه ،یعنی نرن به موقع سرخونه زندگی

 مثل اینه که:

یه هندونه رو بزنی پاره کنی ، حالا بزارش وسط ، هیچ کسی هم دست نزنه

خب نتیجه چی میشه

خودتون به نتیجه برسید!

صدای خانه شما چه رنگیه؟!!

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ

وقتی صدای نکره آهنگ و نعره هایشان ، کَرَم کرد

یاد آن شکری افتادم که وقتی برای ترم اول دانشگاه در کوچه های فلسطین شمالی برای IT  میرفتم،

همان کوچه هایی که صدای واق واق سگ ها از برخی خانه هایشان می آمد و شاخم برای اولین بار داشت در می آمد!

همان دانشگاهی که در کلاس، استاد فلسفه اش از بس کم آورد گفت:

از همان پنجره بالای سرت پرتت میکنم بیرون ، همانی که امام زمان را منکر شد و ....

یاد آن شکر کردن افتادم!!

آری ...

خدا را شکر که تا به حال از  بلندگوهای خانه مان که همان پنجره هایش هست، 

از بلندگوهای ماشینمان کسی صدای واق واق سگ را نشنیده!

کسی صدای یاوه خوان های اینوری و اونوریه آب رو نشنیده!

کل کشیدن و اووووووووووووووه کشیدن رقاصه ها را نشنیده!!!

بالاخره باید صدایی که از خانه ما می اید رنگ ارباب داشته باشد دیگر!

آری خدا را شکر که تنها صدایی که شنیده میشود از منازل سایه نشینان یک صدا است:

ح س ی ن آ ر ا م ج ا ن م ......

نازِ نیرو!!

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ

وسط عملیاتیم،

یکی از تفاوت های  این جنگ با نوع سختش اینه که باید نیرو رو ناز کرد!

اونجا نیرو ناز فرمانده رو میخرید تا بره و شهید بشه، التماس فرمانده میکرد تا بره و تیکه پاره بشه،

اینجا باید تیکه پاره بشی و ناز نیرو رو اینقدر بخری که نکنه یه وقتی اوف بشه!!!!

ای خدا....