جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاگرد» ثبت شده است

ماده ی امتحانی خدا مبهم است!

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۴۴ ب.ظ

فصل امتحاناته، استاد می فرمودند:

" معلم در امتحان شفاهی، یکی را از اول کتاب، امتحان میکند، یکی را از وسط کتاب و یکی را از آخر.

اگرمعلم بداند که شاگرد ، کجای کتاب را خوانده و کجا را نخوانده، از آن جایی سوال میکند که شاگرد نخوانده است.

خدا هم در امتحانش از بندگان چنین میکند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: (ولکن الله یختبر عباده بما یهجلون اصله) خداوند بندگانش رو امتحان میکنه به چیزی که نسبت به اصل اون جاهل اند.

خداوند ملائکه رو امر فرمود که بر آدم سجده ببرند در حالی که اونها را تعلیم نداده بود و آنها نسبت به اصل و حقیقت آدم، جاهل بودند، نه آن وقتی که آدم را شناخته بودند.

بعضی میگن: باید بدانیم چرا وضو بگیریم؟ یا چرا اینگونه باید وضو بگیریم باید گفت که اگر بدانند و بگیرند، دیگر از علم خود اطاعت کرده اندنه از خدا!

مطیع معلومات خود شده اند ، نه مطیع فرمان خدا!"

با این نکته استاد یاد نماز شهید مطهری هم افتادم !

فحش خوردی ، خاک چی؟!!!

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

چنان امری برخورد میکرد با شاگرد و شاگرد هم فقط چشم میگفت! اوستای میکانیکی رو میگم؛ یه چند دقیقه خوب توجه کردم بهش وقتی تو چال بود و مشغول جلوبندی ماشین بنده خدایی و شاگرد هم چراغ رو گرفته بود.

خب تو اوج جوونی شاگرد یعنی دوران بحران، یعنی دورانی که دوست نداره کسی بگه چشات ابرو! حالا این همه تشر که بعضی هاش هم الکی یعنی زور بود رو میشنید و تحمل میکرد، میدونید چرا؟

چون میخواست اوستا بشه، باید چوب بخوره ، حرف بخوره ، حالا اصلا نیاز داره ، باید کار کنه و هزار تا توجیه ، بالاخره داشت تحمل میکرد.

***

یه لحظه یاد خودم افتادم که برا این جنس کارها هم حرف شنیدم، جارو کشیدم و تیکه بارم کردند و حرف زور زیاد شنیدم اما اون چیزی که فکرم رو مشغول کرد این نبود، این بود که چند نفر از بچه هایی که کار فرهنگی میکنند حاضرند یه مقدار شاگردی کنند و تحمل کنند و حرف نزنند و یاد بگیرند تا یواش یواش اگر اوستا اجازه داد تازه یه لاستیکی باز کنند!!!!

باور کنید یکی از مشکلات اصلی کار فرهنگی اینه، خیلی ها رو جو میگیره، تا یه کار میبینن سریع می دزدند و با داد و بیداد کاذب یه پرچم بلند میکنند و چندی نمیگذره که همین پرچم رو میزنن زمین که ده نفر دیگه هم نمیتونن بلند کنند!

یادمه 15 سال پیش یکی از اساتید میفرمود بلند کردن پرچم این کارها بدون فکر و برنامه از بلند نکردنش بهتره!

یاد حاجی رحیمی افتادم که وقتی 12 سال پیش یکی از بچه ها معرفی کرد مرا بهش گفت حالا حالا باید بیای پای جلسه، اگر منظم بودی و سر نظم اونوقت حالا ببینیم چه میکنیم!

ما حاضریم برای دنیا خاک بخوریم، فحش بخوریم، زور بشنویم اما حاضر نیستیم برای مقدمه چنینی همونی انقلابی که تو دعا همیشگیه ....

ساده های مهمِّ فراموش شده !!!

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ

آنشب وقتی به مناسبتی در هنگام نوشیدن چایی که حضرت مادرم ریخته بود و چشمان همه اهل خانواده به محراب شیشه ای و هفت رنگ خانه یا همان  تلوزیون دوخته به پشت صحنه سریال آوای باران بود، ناخودآگاه نکته ای که بازیگر نقش باران تعریف میکرد، مرا به فکر فرو برد.

او میگفت با توجه به تجربه کمی که داشتم آقای سهیلی زاده کارگردان و یاران حرفه ای تیم، کمکم بودند و هر جا اشتباه می رفتم جلویم می ایستادند و مسیر درست را نشانم می دادند.

اما به چه فکری بودم؟

آن که امیرالمومنین علی علیه السلام در همان کتابی که برای ما گفت و ما خیلی کم میخوانیمش یعنی نهج البلاغه، مطلبی را با این مضمون  فرمود که شما فکر نکنید اگر خوابیدید دشمن خواب است، او کارش را میکند.

البته منظور از این دشمن، هنرمندان محترم نیست. نه، بنده این دشمن را تعمیم می دهم به کار حق و کار باطل، به کار خوب و خوبتر .

با خود میگفتم عجب اساتیدی دارند. اینها وقتی کسی را می بینند استعدادی دارد کمکش میکنند، راه را خوب نشانش می دهند، جلوی اشتباهش می ایستند، البته این نکته مهم هم باید مد نظر باشد که هم شاگرد شاگردیش را میکند و هم استاد استادیش را.

 خیلی چیزهای دیگر هم هست که کسانی که به قول خودشان آدم های روشن فکری هستند مقید هستند و از طرفی کسانی که فکر می کنند سلیم النفس و معتقد به راه اهلبیت علیهم السلام هستند نیستند!

مثلا یکی از نمونه های های کوچکش این که آنها اگر از بین شان یکی کاری را بکند در راستای همان روشن فکریشان، حرفی، عملی، حرکتی،سایتی همه کمک ،تشویق  نظر و هدایت میکنند،چنان با آب و تاب هوای هم را دارند که اگر کسی آن کار را ندیده باشد فکر میکند اولین در کره زمین است و باید در گینس ثبتش کرد! ولی ما که در کتاب قانونمان هم آمده که اگر کسی کاری کرد تشکری کنید بی خیالیم!حرفی زد حرفی برای گفتن به اونداریم چه بد چه خوب.(وقتی آمار بازدید سایت رو می بینم که چند نفر آمدند و چند نفر نظر دادند،بحث کردند،  حسابی کلافه می شوم)

ای کاش روزی برسد که بین بچه های هیئت و حزب الله هم این ساده های مهمِّ فراموش شده به یاد آید!

ای کاش بفهمیم که این روزها باید تخم کفتر را خودمان بریزیم جلوی خودمان تا لکنت زبانمان باز شود که جلوی زبان خیلی ها را با منطق بگیریم!

***

یک خواهش:

این روزها حال بدی دارم،از این سیاست بازی خیلی ناراحتم، خیلی دلم به حال "حضرت ماه" می سوزد که ...

حال خونم کم شده، نگاه اربابم کم شده، دعایم کنید غرق نشوم ، دعایم کنید، دعایم کنید.

خدایا این بار مکتوب میگویم که بماند و سندی باشد برای روز حساب:

این بنده را می شناسی، از سیاهی چوب خطی نمانده که پرشود، اگر نجاتم ندهی من غرق می شوم، نجاتم ده، امتحانی که از پسش بر نیایم نگیر!

کلید دنیا: بنده گی

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ق.ظ

به نام بنده نوازترین ارباب

خدا را شکر که امروز هم در محضر استاد بودم.

همیشه از این خوشم می آمد که اساتیدمون میگفتند استاد ما می فرمود و فکر کلاسش بودم که آره ما هم استاد داریم و از این حرفا.

اما حال می فهم که چقدر برکات دارد همین یک جمله کوچک:"استاد ما می فرمودند"!

همین یک جمله به مستمع می فهماند که آدم باید استاد داشته باشد و اگر بخواهی به جایی برسی بی همرهی خضر نمی توانی!

کنار آن هم احترام و تواضع به محضر استاد و رسیدن برکات معنوی برای آنی است که یاد تو شاگرد می دهد که اول در صورت عمل خود بهره می برد .

و از طرفی مستمع می فهمد که اینی که برای ما حرف می زند و می خواند خودش شاگرد است و ...

بگذریم،

امروز استاد فرمود:

غایت خلقت این عالم برای بندگی است. هرچه بندگی کنی نزدیکتری و تهِ کار قرب خداست.

و از آن استاد بزرگ فرمود که فردی برای خودسازی مراجعه کرده بود و او فرموده بود که کاری آسان و سخت را نشانت می دهم و آن بندگی کردن خداست.

خدایا: بنده گی در هیچ کدام از زاویه های زندگی ندارم و اگر فقط این قید را داشته باشیم دیگر آزادیم.

استاد فرمود:

اگر خود و دیگران را می خواهید رصد کنید نگاه به اعمالش کنید.ببینید آیا مثل کسانی هستند که در میدان جنگ اون عقب ها می چرخند تا ببینند چه می شود، چون اگر بروند کشته می شوند، تیر می خورند و وقتی که دیدند پیروز شدند خودشان را قاطی رزمنده ها میکنند یا ....


و راه رسیدن به بنده گی، توسل است ، توسل.....