خدا رو قبول ندارم!!!
گفتم:یادتون نره بنده رو،دعا!
گفتم:یادتون نره بنده رو،دعا!
این لقمه ششم بد جور چرب بود برای من!
این که استاد می فرمود:
هر چیزی را نگویید، هر چیزی را نشنوید که ذهنتان به هم میریزد و به هدف نمیرسید را را میتوان فهمید از کجا گرفته!!!
آری لهویات، همانهایی که تا به حال مرا از اهدافم باز داشته، چرندیات برای خندان و یا نشان دادن خود به دیگران!
لهو الحدیث فقط در حرف زدن نیست، در خواندن هم هست ، جوری بخوانم که خوششان بیاید، سبکی توپی بخوانم که رو دست نداشته باشد، معروف شوم،کازیوی مذهبی راه بیاندازم پر از دیس دیس که جوان هایی جذبم شوند، حرفی بزنم که بگویند حرفهای نویی دارد بدون اینکه سندی داشته باشم، همه اینها به جای رساندنم به مقصد مرا عقب مانده کرده است؟
آری عقب مانده فقط به کسی که فقط یک کروموزم سلولش بیشتر یا کمتر است نمیگویند، به منی که خودم را عقب میاندازم باید بگویند!
امان از حرفها و عملهای لهوم!
این هم برداشتی بود از ششمین لقمه لقمان!
وقتی می بینی شبهای ماه مبارک،
شبکه های تلویزیون ما مثلا خوب ها، مثل یک آب خوردن و به سادگی همه اهل خانه را با هم در آغوشش میگیرد(بی ادب)
و تا چشممان را باز میکنیم می بینیم که ساعات مناجات یا تمام شده یا دیگر حالی نمانده،
به سبب شکمی که تا خرخره پر شده و نفسی که از لهویات سرازیر گشته،
یادِ شانِ نزولِ آیه ی ششم می افتم و آن در مورد
افرادی است که کنیزهای خواننده ای را میخریدند تا بخوانند
که از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر باز دارند!
فقط فرقش اینجاست که آنجا واسطه دیگران بودند و اینجا واسطه خودمان!
بله آنجا ناحقان صدای حق را خفه کردند بعد در کربلا هم هلهله کردند که صدای حق شنیده نشود و ...
این جا ما خودمان دست به دار شده ایم!
این یعنی خداکُشیِ نفس!
عجب لقمه ای گرفتیم از لقمان!!!