جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتقاد به خدا» ثبت شده است

خدا رو قبول ندارم!!!

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۴۵ ب.ظ

گفتم:یادتون نره بنده رو‬،‫دعا!‬

گفت: شما باید دعا کنید نه من رو سیاه!
گفتم:‫مگه شب قدر بیدار نبودی؟‬
‫مگه دعا نخوندی؟‬
‫مگه اعتقاد نداری به خدا؟‬
‫مگه حرفاشون رو قبول نداری؟‬
گفت بیدار بودم بىدار نشدم
گفتم:‫این جلمه قصار رو بزار کنار‬
‫رحمت خدا اینقدر بالاست که به خاطر خردلی‬
‫و بهانه ای‬
‫می بخشه‬
‫فقط باید قبولش کنی‬، بفهمی اش!
‫بفهم!‬
ای کاش میفهمیدم بخشیدتم، ای کاش می فهمیدم!
این هم لقمه ای بود از گام شانزدهم لقمان

استثنایی ترین بیمه عمر رایگان!!!

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ

اصلا دقت کردید که ما اعتمادمون به این بیمه ها بیشتره تا به خدا و اهلبیت صلوات الله علیهم!

طرف میخواد خونه بسازه میگه برو من پشتتم، خیالش راحت و قرص می ره دنبال کارش؛

طرف میگه اگه استخدام بشم دیگه همه چی حله، یعنی به استخدام اعتماد داریم ولی به اوست کریم....

بابا جون! درسته آینده مبهمه، باید به فکرش باشیم

ولی تو بندگی کن، اون کارش رو خوب بلده!

تو بندگی کن همه چی حله.

به قول اون جلمه معروف:العبد یدبر و الله یقدر

اگر تدبیر داشته باشی برای بندگیت اوستا خودش همه چی رو زورش میرسه درست کنه نگران نباش.

در ضمن تدبیر بندگی فقط نماز و قرآن خوندن و روزه نیستا!

همین که به دنبال روزی حلال باشی تدبیره،همین که نظم تو زندگیت داشته باشی تدبیره، همین که هوای خانوادت رو داشته باشی تدبیره و ...

فدای همه اون جوون مردایی که با اعتقاد کامل پشت ماشیناشون می نویسن:بیمه بی دست کربلا عباس!!!

آره، بیمه عمر،میتونه رایگان هم باشه، ولی برای عبد!!!!

یخِ باور!!!

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۲ ب.ظ

والا، از بس دیدیم آتیش میسوزونه فکر میکنیم که ذات این آتیش سوزوندنه!!!!

نه خیر عزیزم!

اوست که باید بگه که بسوزون تا بسوونه!

مگر قصه ابراهیم را نخواندی؟

با منجنیق انداختندش، دستور آمد:

قلنا یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم

خدا حساب کتاب داره عزیز!

اگر می فرمود بردا ، ابراهیم علیه السلام یخ می زد، یعنی همان آتش داغ می یخندانش!

ولی فرمود و سلاما

سالم هم می خواهمش!

اگر به این جا رسیدیم و باور کردیم که آتش سوزاندش با خودش نیست

می فهمیم "باور" را، و این یعنی اعتقاد به خدا!

باید یخ باورمان نسبت به  او آب شود!

بسوز!

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۱ ق.ظ

- خدایا!

بله

یه چیزی بگید این وقت سحر!

چی بگم

یه چی بفرمایید دیگه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ای رسول، ما تو را نفرستادیم الا این که خلق را به رحمت من بشارت دهی!

 و از عذاب من بترسانی!

خدایا ممنونم

آره والا

اینقدر نق نزن

مگر نشنیدی استاد چی گفت؟

فرمود:

انسان موجودیه که با سوختن ساخته میشه!

کسی که از سوختن فرار میکنه، خام میمونه و ضایع میشه!

....

پس بسوزان هر طریقی میپسندی!

این دعا رو نخواه!

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ب.ظ

استاد امروز یه حرفی زد اصلا شاخ در آوردم!

واقعا چرا فکر نکرده بودم روی این موضوع؟

میگفت یه وقت نکنه این دعا رو شما از خدا بخواهید:

خدایا راضیم به رضای تو!

بی بی میتونست دعا کنه و دعاش هم قطعا مستجاب بود ولی به قضای خدا راضی بود چون زهرا بود!

ارباب میتوانست کاری کند که دست احدی اصلا بلند نشود چه برسد به جسارت، ولی راضی بود به رضای خدا!

در کل اگر خواستی راضی به رضای اوست کریم باشی کلی باید ظرفیت داشته باشی!

فعلا تا همین جا تا یه کم فکر کنید تا بقیه اش رو مینوسم...

حالا چی بخواهیم هم باشه طلبتون ، یه کم فسفر خرج باید کرد!

باز هم فهمیدم که خیلی نفهمم!!!

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ق.ظ

خدارو شکر که هر از چندی بعضی ها را به رخت میکشد تا بفهمی که خیلی نفهمی!!!

بله، تعجب که ندارد ، این که نفهمیدیم اعتماد و توکل به او یعنی چه؟

صبر کن و ترمز توجیهت را بکش، یک لحظه اجازه؟

شما میگوید نخیر من نفهم نیستم، خب، خدا روشکر، ولی من هستم!

چرا؟

کار ندارد که، چند سوال و جواب مشخص میکند چه کاره ای؟

1- تا حال چند بار خدمت حضرات معصومین علیهم السلام رسیدی، خیالت جمع بوده که میشنوند و دیگر نگران آن موضوع نباشی؟

2- تا حال چند بار کارهایی را که باید برای او انجام بدهی، صرفیدن یا نصرفیدنش را سنجیدی؟

....

آقا، بیخیال!

تا وقتی که به فکر صرفیدن کار برای او باشیم،

تا وقتی که کارها را با خط کش خودم میسنجیم، همین آش است و کاسه؟

....

ای کاش می فهمیدم که آمریکا ایران را تحریم کرده،نه امام زمان ما را!!!

بلکه ما او را تحریم کردیم!!!

تحریم از فهمیدن حقش که او مدیر است، می داند،می بیند، می فهمد، تو کارت را بکن، او خودش بلد است کارش را ....

ولی هیهات که نفهمم....

چرا دروغ بگویم، اگر فقط همین را قبول کنم که او می فهمد دیگر هیچ غمی ندارم....

تازه نخواستم بیشتر عمق این نفهمیدن را نشان بدهم!

و الا باید میفهمیدم که مدیر کل اصلی(اوست کریم) این عالم هر وقت مُرد نا امید شوم....

هیهات....

سحر وقتی از شهرکرد آمدم  به شهر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و و حضرت معصومه سلام الله علیها و علیه السلام به محضربی بی، راننده تاکسی گفت: داخل شهر؟ گفتم بله/ چقدر میگیری؟ روز که 6تومانه الان که دیگه نصفه شبه! یاعلی رو گفتم لنگان لنگان راه افتادم ...

اتوبوسی ایستاده بود و جوانی را سوار کرد؟ گفتم تا میدون میری؟ با کله دو کیلوییش سری تکان داد و به حالت ناراضی گفت آری که راننده پرایدی که مسافرش یعنی همان جوان را سوار vip کرده بود گفت من میرم بیا بریم، کچلی بود باصفا همراه همسرش و فرزند تازه به دنیا آمده کچلش!

تا میدان که نرسیده گفت تا سعیدی میروم اگر میخواهید همراهمان باشید که منم از خدا خواسته گفتم اگر مزاحم نیستم، هستم!

سعیدی پیاده شدم و کرایه اش شد دعا برایش!

لنگان لنگان به سمت خورشیدی که روبرویم بود می رفتم که پرایدی ایستاد. حرم؟ بله هنوز نشسته بودم که دستش را عقب صندلی برد و شیرینی در آورد و روی کتابم گذاشت: شیرینی حضرت زینبه ! عجب، جلوتر هم ایستاد و به همه کارگرهای شهرداری شیرینی میداد. مسیری را گفتم که گفت همونجا میرم و در راه گفتم که صبح برای هماهنگی یه نمایشگاه فاطمیه رفتم و الان اومدم و ماشینم فلان جاست، گفت: نیگاه کن ما یه سری آدم معتاد برگشته با مدد اهلبیت هستیم، حالا سهم ما چیه از این کاری که میخواهید بکنید...

6 تومان و بیشتر که ندادم هیچ، مجانی هم آمدم، یک چیزی هم گرفتم!

حالا نفهم ، بفهم که او سربازان خودش را میفرستد، تو کارت را بکن!!!