جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهاد فرهنگی» ثبت شده است

نفست را مای بی بی کن!

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ

استاد کلامی را فرمودند که دوای درد خیلی هامان هست، مخصوصا من هایی که با یکی دو عمل میخواهیم به عرش برسیم!

فرمودند(البته با کمی روانسازی از طرف بنده):

" نوزدای را که در بغل گرفته ای یا در جایش گذاشته ای، اگر مای بی بی اش نکرده باشی، لباست را کثیف و نجس میکند.

نفس هم در ابتدا اوضاع نابسامانی دارد و باید او را مثل یه بچه کنترل کرد"

شاخ و دُمِ جنگ نرم!!!

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ق.ظ

دیدید بعضی ها رو:

جایی بند نمیشن که مبادا کسی بر روی آنها لباس پهن کنه!!!!

آره، همیشه فراری اند....

همینه داداش، همینه آبجی، همینه که وقتی آمار میگیرن از جمعیت 35 میلیونی اون زمان میبینن اندازه یک تا دو میلیون نفر هم جنگ نرفتن!!!!

حالا هم اوضاع همینه، ببین چند نفر دارن میجنگن؟

حکم جهاد که شاخ و دم نداره، داده شده بابا، کی؟ اول سال .....

امروز 68مین روزه!

تحاسبوا، چه کار کردی؟

چند عیب حزب اللهی ها!!!!

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۱۰ ب.ظ

(البته به نظر حقیر)این چند عیب بین ما اهالی حزب الله هست؛ متاسفانه:

1- از ظرفیت هاو دارایی های خود و اطرافیان استفاده نمیکنیم!

2- کم شاگردی میکنیم و زیاد استادی!

3- بدون دانش + تجربه و تمرین خود را صاحب مهارت میدانیم!

4- اکثر مواقع مرغ همسایه غازه برامون!

5- باطن بینیم!

6- ظاهر بینیم!

7- مغرور،خودخواه، عجب  و ...

و ...

اول با خودمم و بعد با اهالی ....

!!!

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ق.ظ

جذب به چه قیمت؟

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۴ ب.ظ

یک سوال از بعضی ها که رو اعصاب طناب می زنند:

- مگر امام حسین علیه السلام نمی توانست با انواع راه ها نیرو جذب کنند؟
- خب!

- خب نداره که! چه کردند و چه فرمودند؟ صبر کن تا بگم:

فرمود هر کسی که با ما بیاد کشته میشه!!!

عجب راه جذبیه! حال میکنید؟

***

آره، شناخت راه خیلی مهمه!

در ضمن، آدم وقتی یاد مرگ بود راهش رو هم خوب میشناسه و انتخاب میکنه !

پس میشه یاد مرگ بود و نشاط هم داشت و برایمان بشود لا اری الموت الا السعاده!

فحش خوردی ، خاک چی؟!!!

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

چنان امری برخورد میکرد با شاگرد و شاگرد هم فقط چشم میگفت! اوستای میکانیکی رو میگم؛ یه چند دقیقه خوب توجه کردم بهش وقتی تو چال بود و مشغول جلوبندی ماشین بنده خدایی و شاگرد هم چراغ رو گرفته بود.

خب تو اوج جوونی شاگرد یعنی دوران بحران، یعنی دورانی که دوست نداره کسی بگه چشات ابرو! حالا این همه تشر که بعضی هاش هم الکی یعنی زور بود رو میشنید و تحمل میکرد، میدونید چرا؟

چون میخواست اوستا بشه، باید چوب بخوره ، حرف بخوره ، حالا اصلا نیاز داره ، باید کار کنه و هزار تا توجیه ، بالاخره داشت تحمل میکرد.

***

یه لحظه یاد خودم افتادم که برا این جنس کارها هم حرف شنیدم، جارو کشیدم و تیکه بارم کردند و حرف زور زیاد شنیدم اما اون چیزی که فکرم رو مشغول کرد این نبود، این بود که چند نفر از بچه هایی که کار فرهنگی میکنند حاضرند یه مقدار شاگردی کنند و تحمل کنند و حرف نزنند و یاد بگیرند تا یواش یواش اگر اوستا اجازه داد تازه یه لاستیکی باز کنند!!!!

باور کنید یکی از مشکلات اصلی کار فرهنگی اینه، خیلی ها رو جو میگیره، تا یه کار میبینن سریع می دزدند و با داد و بیداد کاذب یه پرچم بلند میکنند و چندی نمیگذره که همین پرچم رو میزنن زمین که ده نفر دیگه هم نمیتونن بلند کنند!

یادمه 15 سال پیش یکی از اساتید میفرمود بلند کردن پرچم این کارها بدون فکر و برنامه از بلند نکردنش بهتره!

یاد حاجی رحیمی افتادم که وقتی 12 سال پیش یکی از بچه ها معرفی کرد مرا بهش گفت حالا حالا باید بیای پای جلسه، اگر منظم بودی و سر نظم اونوقت حالا ببینیم چه میکنیم!

ما حاضریم برای دنیا خاک بخوریم، فحش بخوریم، زور بشنویم اما حاضر نیستیم برای مقدمه چنینی همونی انقلابی که تو دعا همیشگیه ....

به بارم بیار!

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۰۲ ب.ظ

گذری بر پاتوق کتاب کردم

با مجموعه های عکس های چنگ روبرو شدم

عکس ها را که مرور کردم

صدباره شرمنده شدم!!!

و هی مرور میکردم که عکس شهدا را میبینی و عکس آنها برخورد میکنی؟!

فهمیدم هیچ کار نمیکنم، هیچ کار و واقعا فقط جار میزنم!

یادم باشد:

جنگ بــــــود

جنگ هست

خدایا؛ تو اگر بخواهی میتوانی هم به راهم بیاری ، هم به بارم بیاری...

خدایا تو میتوانی، میدانم!!!

و چقدر زیباست اگر عمرت به بار بنشیند با شهادت!!!

آیا برای ما قبرستان نشین ها هم به بار مینشیند؟

راه ولی

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ

به نام آنی که میدانست چرا باید بگوید جهاد کنید که گفت!

پر از کلمات و واژه هایم از این جهاد، آن هم فرهنگی!

در چهار محال شاید بیش از چهار چیز محال بود ....

1- ولایت پذیری

2- یک رو بودن

3- وحدت

4- نمیگویم این را بماند در دلم!

نکته هایی رو می نویسم برای خودم تا بماند ... یادم نروند...

فقط همین را بگویم که شب بعد تحویل سال در جلسه ای به بچه ها گفتم:

خدا رو شکر که مسیر را درست آمدیم!

همان راهی را که ولی میخواست آمدیم!

نماندیم تا او امر کند که بیاییم!

با اشاره هایش راه را یافتیم!

غصه این را نخوردیم که در جواب از تو به یک اشاره  بگوید از اشاره هم کار گذشته!

خدا را شکر!!!