جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد اخلاق» ثبت شده است

قربون هر کی فحشم بده!

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ

یوم تبلی السرائر میدونی چه روزیه؟!

همون روزیه که همه چی فاش میشه.

همون روزیه که خیلی خیلی گرفتاریم!!

اونجاست که قربون صدقه ی فحش و بد و بیرا گفتن ها و غیبت کردن ها و تهمت کردن ها میریم!

اونجاست که میگیم قربون این فحش ها و تهمت هایی که تو دنیا به ما زدند!

آره

آون روز به کسی که با زبونش، نیشت زده و حقت رو ضایع کرده، میگی :

قربون تو برم که در برار هر یکی از بد و بیراه هات و ناسزاهات، گناهی از دوش من برداشته میشه.

"خدا را شکر که راه بلدانی را برایمان قرار داد."

باید بشکنم گناهم را!!!!

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹ ب.ظ

صد و بیست و چهار هزار نماینده تام الاختیارش را فرستاد برای اصلاح سه موضوع حیاتى:

عقیده، عمل و اخلاق

آری، این را آن استاد بزرگوار فرمودند، و الا مرا به این بزرگ گویی ها چه؟!

حال رویم با همه آنهایی است که مرا می شناسند و یا بدین وسیله وقتشان را سلب کردم:

عقیده ام این است که خدا مهربان است، خدا رحیم است، خدا غفارالذنوب است،

اخلاق هم حکم میکند که حداقل ادب را رعایت کنم در برابر بی ادبی هایی که کردم و از شما بخواهم

حلالم کنید؛

میفرمود: اگر دوستانت میدانستند چه کاره ای، جنازه ات را هم از روی زمین بر نمیداشتند!

حال دیدید عقیده ام درست است، او نگذاشته بفهمید چه کاره ام، و الا شما وقت طلایتان را برای این رو سیاه نمی سوزاندید!

حال که او ستارالعیوب است این حلالیت را از هر کسی که حقش را به ثانیه ای هم غصب کردم میخواهم که حلالم کند،

دنبال عملم تا توفیقم دهد روسفید کنم قلب سیاهم را وقتی به رمضانش میرسم!

من هم باید مثل بعضی که گفتند:سیم کارتم را شکستم تا .....:

باید بشکنم گناهم را!!!!

شاید همین روزها هم نوبتم شود و بدهکارتان باشم!

مرگ که برای دیگران نیست فقط!!!

استغفرالله و اسئله التوبه

بلایی به وسعت صدر اسلام!!!

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ

این جمله چند ساله که توی قرآن پالتویی مه و همیشه هم جلو چشممه!

از وقتی که این جمله رو دیدم بعضی از مواقعی که جونم به لبم میرسه میخونم تا ببینم که این مسئله فقط برای من نیست و وقتی بزرگان بهش اشاره میکنند یعنی ظاهرا وام دار یک سلسله جلیل القدریم!!!

هر چی هم مشکل تا الان در توفیقاتی که داشتیم بوده، عاملش همین نکته  است که این استاد بزرگوار فقید فرمودند، ای نور به قبرت بباره که بعضی وقتها خودت هم از بس عرشی حرف میزدی شاید نمیدونستین چی میگفتین! آخه پرسیده بودند که بعضی وقتها ما نمی فهمیم مطالب شما رو خیلی سنگینه ؟ فرموده بود: خودم هم نمی فهمم چی میگم که صد البت مزاح کرده بودند والا ایشون رو به نفهمیدن چه کار!!!!

چندماهه ای؟ خب میگم دیگه ، بابا علامه رو میگم، علامه جعفری رحمه الله

اما جملش، نه ، خدا وکیلی جمله رو ببین فقط حال کن، انرژی بگیر، فکر کن ببین درسته یا نه ، به هر موضوعی که توش شکست خوردی و عاملی داشته ببین این مربوط نیست"

" اساسی ترین عاملِ شکستِ انسانیت در دوران ما به شوخی گرفتن و بی اعتنایی به موضوع تعهد است."

آری بی راه نبود که آن استاد عزیزمان هم می فرمود که:

تخصص تعهد نمی آورد؛ امام تعهد تخصص می آورد!

بی خیال، دیوونه میشم با اون شکست انسانیت، با اون شوخی گرفتن، با اون بی اعتنایی ....

هر چه از صدر اسلام بلا بر سرمان امده و می آید از همین موضوع ریشه دارد.

!!!

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ق.ظ

دوست داری حسرت بی نهایت نخوری؟!

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ

چرا مرگ و صحبت از او؟یا به قولی چرا تلخ نگاری؟!

از استاد پرسیدم و گفتم که خرده ها میگیرند به این نگاشت ها!

فرمود:

وقتی که انسان به خانه آخرت قدم میگذارد، میبند که صحبت از صد سال، پانصد سال، هزار سال یا صد هزار سال نیست، سخن از بی نهایت است.

مگر در ریاضیات نمیگویند که هر عددی را اگر تقسیم بر بی نهایت کنیم ، میشود صفر؟

مگر قرآن آخرت را تعریف نمیکند که خالدین فیها؟

یعنی نهایت ندارد؛

حال، دینا تقسیم بر آخرت ، چه میشود؟

طبق قانون ریاضی ، هر عدد تقسیم بر نامحدود میشود صفر؛ یعنی زندگی دنیا صفر است.

مسأله این است که اگر بعد از مرگ، به این نکته برسیم، حسرت ما بی نهایت خواهد بود!

***

فعلا همین بس است!

خیلی وقت نداریم!

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ق.ظ

بسم الله

هنوز رو حرف خودم هستم(البته حرفی که آموختم از بزرگانم و الا ما رو چه به این بلبل زبونی ها!!!)

اگر یه بشکه نفت و بنزین در بیابان بسوزه  تنها مزیتی که دارد گرمای آن است ولی اگر همان یک بشکه در جای خودش قرار بگیره، قطره قطره اش حرکت ایجاد میکنه!

برای کسی بسوز که انرژی شناس است!!!

برای کسی بسوز که در عوض سوختنت، منفعتی می رساند، مثلا آتش زیر قابلمه می سوزد ولی غذایی را درست میکند که حاصل اون سوختنه!

...

به هر حال وقت ما کم است!

محدودیت های زیادی داریم

با این همه محدودیت و کمبود ظرفیت و توان، باید زمان را درست مدیریت کنیم!

هر کس به اندازه توانش آب رسانی کند،

البته و صد البته که آب رسان اصلی سقاست و وظیفه هم وظیفه او!!!!

من چه کنم؟

بایستم بگویم وظیفه سقاست که آب بیاورد!!!

من هم با توان خودم میتوانم آبی برسانم به تشنگان!!!!

و همین توان میشود وظیفه....

باید یادم هم باشد تشنه ترها در اولویت هستند..

یادم باشد

خیلی وقت نداریم!

دلم پر است از این همه جراحت!!!

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۰۹ ب.ظ

آری...

همه حرف ها را نمیشود زد

نه این که نشود

آدمش باید بحرفد که ...

مخصوصا وقتی دلت پر باشد از جراحت!

استاد میفرمود:

هر حرف پراکنده ای را گوش نکن

هر حرف پراکنده ای نران

تا ذهنت پراکنده نباشد!!!

بسوز!

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۱ ق.ظ

- خدایا!

بله

یه چیزی بگید این وقت سحر!

چی بگم

یه چی بفرمایید دیگه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ای رسول، ما تو را نفرستادیم الا این که خلق را به رحمت من بشارت دهی!

 و از عذاب من بترسانی!

خدایا ممنونم

آره والا

اینقدر نق نزن

مگر نشنیدی استاد چی گفت؟

فرمود:

انسان موجودیه که با سوختن ساخته میشه!

کسی که از سوختن فرار میکنه، خام میمونه و ضایع میشه!

....

پس بسوزان هر طریقی میپسندی!

این دعا رو نخواه!

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ب.ظ

استاد امروز یه حرفی زد اصلا شاخ در آوردم!

واقعا چرا فکر نکرده بودم روی این موضوع؟

میگفت یه وقت نکنه این دعا رو شما از خدا بخواهید:

خدایا راضیم به رضای تو!

بی بی میتونست دعا کنه و دعاش هم قطعا مستجاب بود ولی به قضای خدا راضی بود چون زهرا بود!

ارباب میتوانست کاری کند که دست احدی اصلا بلند نشود چه برسد به جسارت، ولی راضی بود به رضای خدا!

در کل اگر خواستی راضی به رضای اوست کریم باشی کلی باید ظرفیت داشته باشی!

فعلا تا همین جا تا یه کم فکر کنید تا بقیه اش رو مینوسم...

حالا چی بخواهیم هم باشه طلبتون ، یه کم فسفر خرج باید کرد!

ساده های مهمِّ فراموش شده !!!

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ

آنشب وقتی به مناسبتی در هنگام نوشیدن چایی که حضرت مادرم ریخته بود و چشمان همه اهل خانواده به محراب شیشه ای و هفت رنگ خانه یا همان  تلوزیون دوخته به پشت صحنه سریال آوای باران بود، ناخودآگاه نکته ای که بازیگر نقش باران تعریف میکرد، مرا به فکر فرو برد.

او میگفت با توجه به تجربه کمی که داشتم آقای سهیلی زاده کارگردان و یاران حرفه ای تیم، کمکم بودند و هر جا اشتباه می رفتم جلویم می ایستادند و مسیر درست را نشانم می دادند.

اما به چه فکری بودم؟

آن که امیرالمومنین علی علیه السلام در همان کتابی که برای ما گفت و ما خیلی کم میخوانیمش یعنی نهج البلاغه، مطلبی را با این مضمون  فرمود که شما فکر نکنید اگر خوابیدید دشمن خواب است، او کارش را میکند.

البته منظور از این دشمن، هنرمندان محترم نیست. نه، بنده این دشمن را تعمیم می دهم به کار حق و کار باطل، به کار خوب و خوبتر .

با خود میگفتم عجب اساتیدی دارند. اینها وقتی کسی را می بینند استعدادی دارد کمکش میکنند، راه را خوب نشانش می دهند، جلوی اشتباهش می ایستند، البته این نکته مهم هم باید مد نظر باشد که هم شاگرد شاگردیش را میکند و هم استاد استادیش را.

 خیلی چیزهای دیگر هم هست که کسانی که به قول خودشان آدم های روشن فکری هستند مقید هستند و از طرفی کسانی که فکر می کنند سلیم النفس و معتقد به راه اهلبیت علیهم السلام هستند نیستند!

مثلا یکی از نمونه های های کوچکش این که آنها اگر از بین شان یکی کاری را بکند در راستای همان روشن فکریشان، حرفی، عملی، حرکتی،سایتی همه کمک ،تشویق  نظر و هدایت میکنند،چنان با آب و تاب هوای هم را دارند که اگر کسی آن کار را ندیده باشد فکر میکند اولین در کره زمین است و باید در گینس ثبتش کرد! ولی ما که در کتاب قانونمان هم آمده که اگر کسی کاری کرد تشکری کنید بی خیالیم!حرفی زد حرفی برای گفتن به اونداریم چه بد چه خوب.(وقتی آمار بازدید سایت رو می بینم که چند نفر آمدند و چند نفر نظر دادند،بحث کردند،  حسابی کلافه می شوم)

ای کاش روزی برسد که بین بچه های هیئت و حزب الله هم این ساده های مهمِّ فراموش شده به یاد آید!

ای کاش بفهمیم که این روزها باید تخم کفتر را خودمان بریزیم جلوی خودمان تا لکنت زبانمان باز شود که جلوی زبان خیلی ها را با منطق بگیریم!

***

یک خواهش:

این روزها حال بدی دارم،از این سیاست بازی خیلی ناراحتم، خیلی دلم به حال "حضرت ماه" می سوزد که ...

حال خونم کم شده، نگاه اربابم کم شده، دعایم کنید غرق نشوم ، دعایم کنید، دعایم کنید.

خدایا این بار مکتوب میگویم که بماند و سندی باشد برای روز حساب:

این بنده را می شناسی، از سیاهی چوب خطی نمانده که پرشود، اگر نجاتم ندهی من غرق می شوم، نجاتم ده، امتحانی که از پسش بر نیایم نگیر!

دلم باید بخیسد!

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۴۴ ب.ظ

یا جبار

چقدر این سوال را از خود می پرسیدم که استاد امروز جوابش را داد:

از کجا بفهمیم که غرور نداریم؟ تکبر نداریم؟ تواضع داریم؟حرفی که می زنیم برای خود نیست؟!

استاد فرمود: حقیقت ظرف چیست؟ هر کس جوابی داد و پاسخ صحیح را استاد داد:

مظروف و یا جای خالی ظرف است

یعنی جای خالی ظرف که پر از مواد می شود مهم است و این یعنی هر چه فضای خالی ظرف بیشتر باشد آن فقرش بیشتر است.

ای بابا، من احساس میکنم از همه بیشتر می فهمم،من توانایی بیشتری دارم من راحت تر مسئله ها را حل میکنم، من باهوش ترم و من من من ...... با این من ها چه کنم؟ با این منابع غرورها چه کنم؟!

فرمود: یک لیوان و یک پارچ را در نظر بگیرید، کدام فقیر تراست ؟

گفتم : پارچ!

فرمود: حال یک منبع بزرگ را در نظر بگیرید، اگر این را توجه کنیم و بدانیم که هر چه رشد کنیم نیازمون بیشتر به خدا می شه و فقیرتر و نیازمندتر و بی چیزتر میشیم،در هر بعد که ظرفیت بیشتر بشود آن وقت فقیرتر می شویم یعنی هر چه فقیرتر= متواضع تر

و اینجاست که می بینیم مناجات مناجات خوان عالم حضرت امیرالمومنین را که می فرماید:  من نیازمندترین نیامندها هستم به سوی تو !

آره داداش، این یعنی کسی می تونه بگه تواضعم بیشتره ، فقیرترم،که کامل تر باشد یعنی:

افقرالفقرا باید اکمل الکملا باشد 

اگر در برابر دیگران من بیشتر از خدا گرفتم یعنی نیازمندترم

یادمون باشه ما خاکیم! یعنی زیر پاییم، اوست کریم هم برای اینکه هر روز به رومون بیاره فرموده که باید سربرابر خاک بگذاریم.

آری! کسی که با تواضع تر به روی خاک بیافتد خدا چنان بالایش می برد که همه کارهایش برعکس عالم می شود، خاکی که خوردنش برای همه حرام می شود ، مخصوص او شفا می شود و خوردنش استحباب.

چرا؟چون احدی مثل او سر بر خاک نگذاشت:

السلام علیک یا خدالتریب

خدایا، ظاهرا باید این دل زیاد بخیسد تا واقعا باور کنم چیزی نیستم، اگر بتوانم بقبولانم به خودم که کسی نیستم آن وقت....

خدایا، نگذار زمین بخورم!

***

امروز روز عجیبی بود! خیلی عجیب!

کلید دنیا: بنده گی

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ق.ظ

به نام بنده نوازترین ارباب

خدا را شکر که امروز هم در محضر استاد بودم.

همیشه از این خوشم می آمد که اساتیدمون میگفتند استاد ما می فرمود و فکر کلاسش بودم که آره ما هم استاد داریم و از این حرفا.

اما حال می فهم که چقدر برکات دارد همین یک جمله کوچک:"استاد ما می فرمودند"!

همین یک جمله به مستمع می فهماند که آدم باید استاد داشته باشد و اگر بخواهی به جایی برسی بی همرهی خضر نمی توانی!

کنار آن هم احترام و تواضع به محضر استاد و رسیدن برکات معنوی برای آنی است که یاد تو شاگرد می دهد که اول در صورت عمل خود بهره می برد .

و از طرفی مستمع می فهمد که اینی که برای ما حرف می زند و می خواند خودش شاگرد است و ...

بگذریم،

امروز استاد فرمود:

غایت خلقت این عالم برای بندگی است. هرچه بندگی کنی نزدیکتری و تهِ کار قرب خداست.

و از آن استاد بزرگ فرمود که فردی برای خودسازی مراجعه کرده بود و او فرموده بود که کاری آسان و سخت را نشانت می دهم و آن بندگی کردن خداست.

خدایا: بنده گی در هیچ کدام از زاویه های زندگی ندارم و اگر فقط این قید را داشته باشیم دیگر آزادیم.

استاد فرمود:

اگر خود و دیگران را می خواهید رصد کنید نگاه به اعمالش کنید.ببینید آیا مثل کسانی هستند که در میدان جنگ اون عقب ها می چرخند تا ببینند چه می شود، چون اگر بروند کشته می شوند، تیر می خورند و وقتی که دیدند پیروز شدند خودشان را قاطی رزمنده ها میکنند یا ....


و راه رسیدن به بنده گی، توسل است ، توسل.....