جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیا و مشکلات» ثبت شده است

چند عیب حزب اللهی ها!!!!

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۱۰ ب.ظ

(البته به نظر حقیر)این چند عیب بین ما اهالی حزب الله هست؛ متاسفانه:

1- از ظرفیت هاو دارایی های خود و اطرافیان استفاده نمیکنیم!

2- کم شاگردی میکنیم و زیاد استادی!

3- بدون دانش + تجربه و تمرین خود را صاحب مهارت میدانیم!

4- اکثر مواقع مرغ همسایه غازه برامون!

5- باطن بینیم!

6- ظاهر بینیم!

7- مغرور،خودخواه، عجب  و ...

و ...

اول با خودمم و بعد با اهالی ....

وقتی اعتبارت تمام میشود!

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ

بزرگواری نوشته بود تلخ نگاری نکن!

من که چیزی نگفتم، یاد کردم از ایستگاه آخر این دنیا!

تازه بگذارید آتش به جانتان بیاندازم و حرف استاد را بگویم:

هر شیرینی را که کنار مرگ بگذاری تلخ میشود؛ سفری که این قدر جدی است که از یک گودال چند وجهی تنگ و تاریک و تنها آغاز میشود، این قدر بی رحمانه شروع میشود که نزدیکترین خویشاوندان انسان، به دست خود، خاک بر او میریزند و میگریزند، سفری که اولش این باشد که محبوب ترین نزدیکانت، یک شب حاضر نباشند کنارت بخوابد، چنین سفری را باید از آخرش ترسید، اولش که این باشد، آخرش چیست؟

حال که میلاد حضرت باقر علیه السلام است بگذار خاطره ای برایت بگویم:

امام باقر علیه السلام جناره ای را تشییع کرد، بر  او نماز خواند و در قبر گذاشتندو خاک رویش ریختند، وقتی میخواستند برگردند فرمود:

چیزی که پایان آن این است، از آغازش هم باید بیزار بود و چیزی که این آغاز آن است، باید از پایان آن نیز وحشت داشت.

یک لحظه قیاس

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ق.ظ

گفت:

استاد به چه درد میخوره؟

گفتم: به همون دردی که میتونه با یه جمله زندگیت رو عوض کنه!

بی راه نبوده امیرالمومنین علی علیه  السلام فرموده که هر که کلمه ای را به من بیاموزد مرا بنده خود کرده!

خداوکیلی همین یه جمله روببینید:

ما یک بار به دنیا می آییم اما برای همیشه از دنیا میرویم یک لحظه بسنجید!

خرخون این کنکور کیه؟!!

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ

هم شیره عزیز که مشغول یاد گرفتن یک سلاح کاربردیِ جنگ نرمِ ، گاه گداری منت میزاره رو سر ما و این صفحات دیجتال ما رو که خط خطی میکنیم ورق میزنه!

وقتی دلش از سیاهی های دور و برش پر شده بود پرسیده بود چرا خدا عظمتش رو تو دل همه نمیندازه تا اون رو خوب درک کنن!!!

دنبال یه جواب کوتاه و خوب و قانع کننده بودم که خدا یه چیزی رو تو ذهنم انداخت:

دیدم، دیدی و دیدید که بچه های کنکوری مخصوصا از جنس سرکار خانوم ها از بس درس رو میجون که اصطلاحا بهشون میگن خر خون!!! البته اگر با دید مثبت نگاه کنیم یعنی اینها بزرگ های خواندن هستند!!!

نگاه کن آبجی!

اولا که خدا به همه به یک اندازه ظرفیت داده و اجازه تغییر این ظرفیت رو هم داده و اختیار هر کس به خودش بر میگرده! حالا یعنی چی؟ این دو تا چه ربطی داشت به هم کنکور و ظرفیت؟

نگاه کن ، شنیدی مگین دنیا مزرعه آخرته؟ اون برا قدیمی ها بود. الان باید بگیم دنیا یه کنکوره برا دانشگاه آخرت!

حالا هر کی برا کنکور و دانشگاه این طرف بره گاج بخره بهتر متوجه میشه، کلاس شرکت کنه بهتر متوجه میشه، آزمون بره بیشتر، تست بزنه بیشتر، استاد راهنما داشته باشه بیشتر تر، مشاوره بگیره بازم بیشترتر تر و همه اینها با برنامه ریزی شکل میگیره و تازه پیش نیازش هم حدود 12 سال درس خوندنه!!!

هیچ کسی رو هم زور نکردن درس بخونه، مگر پدر مادر بفهمن بچه شون رو زور کنن و اونم اگر لج باز باشه باز خودش ضرر میکنه

حالا همه اینهایی رو گفتم دقیقا بیار بزار جای کنکور دنیا و آخرت1

اولا که خدا مجبور نکرده و فرموده هر کی خواست این مسیرشه، حالا که به مسیر میرسه کسی که استاد داشته باشه، مشاوره بگیره، تست بزنه، آزمون بره ، آره، باید برنامه داشته باشی برای دانشگاه آخرت، هر کی پیش نیازها رو خوب رد کنه قطعا تست کنکور رو خوب میزنه ، ترم ها رو خوب میگذرونه و ....

حالا ببین چقدر ساده است، فقط مهم  اینه که بفهمی که این دنیا یه کنکوره ما هم پشت کنکوری! آدمی هم که کنکور داره باید برنامه داشته باشه تا رد نشه!

درسته که برا اوست کریم بهشت مفته و ارزش نداره ، ولی می فروشدش، ارزون هم نه به بها نه بهانه!!!!

درآخر فکر کردم برا جواب این سوال اگر قانع نشدی از سیاهه هایم، به کتاب تبیان پناه ببرم، وه که چه آیاتی آمد، میخواستم گلچین کنم دیدم همه جواب این سوال است آدرس میدهم شما هم وضویی بساز که داری و بخوان آیات 88 الی 102 سروه مبارکه نحل را با تأمل!!!

فحش خوردی ، خاک چی؟!!!

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

چنان امری برخورد میکرد با شاگرد و شاگرد هم فقط چشم میگفت! اوستای میکانیکی رو میگم؛ یه چند دقیقه خوب توجه کردم بهش وقتی تو چال بود و مشغول جلوبندی ماشین بنده خدایی و شاگرد هم چراغ رو گرفته بود.

خب تو اوج جوونی شاگرد یعنی دوران بحران، یعنی دورانی که دوست نداره کسی بگه چشات ابرو! حالا این همه تشر که بعضی هاش هم الکی یعنی زور بود رو میشنید و تحمل میکرد، میدونید چرا؟

چون میخواست اوستا بشه، باید چوب بخوره ، حرف بخوره ، حالا اصلا نیاز داره ، باید کار کنه و هزار تا توجیه ، بالاخره داشت تحمل میکرد.

***

یه لحظه یاد خودم افتادم که برا این جنس کارها هم حرف شنیدم، جارو کشیدم و تیکه بارم کردند و حرف زور زیاد شنیدم اما اون چیزی که فکرم رو مشغول کرد این نبود، این بود که چند نفر از بچه هایی که کار فرهنگی میکنند حاضرند یه مقدار شاگردی کنند و تحمل کنند و حرف نزنند و یاد بگیرند تا یواش یواش اگر اوستا اجازه داد تازه یه لاستیکی باز کنند!!!!

باور کنید یکی از مشکلات اصلی کار فرهنگی اینه، خیلی ها رو جو میگیره، تا یه کار میبینن سریع می دزدند و با داد و بیداد کاذب یه پرچم بلند میکنند و چندی نمیگذره که همین پرچم رو میزنن زمین که ده نفر دیگه هم نمیتونن بلند کنند!

یادمه 15 سال پیش یکی از اساتید میفرمود بلند کردن پرچم این کارها بدون فکر و برنامه از بلند نکردنش بهتره!

یاد حاجی رحیمی افتادم که وقتی 12 سال پیش یکی از بچه ها معرفی کرد مرا بهش گفت حالا حالا باید بیای پای جلسه، اگر منظم بودی و سر نظم اونوقت حالا ببینیم چه میکنیم!

ما حاضریم برای دنیا خاک بخوریم، فحش بخوریم، زور بشنویم اما حاضر نیستیم برای مقدمه چنینی همونی انقلابی که تو دعا همیشگیه ....

یه دعای جدید: خدایا زیر پای مرا داغ کن!!!

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

بعضی ها آدم رو به چه کارها وا میدارند ها!!!! مجبور میکنند یه چیزی بگم؛ میگه باید اراده داشته باشی دیگه نیاز نیست راه بری، میپیری، ای بابا، آخه آبجی، مشتی، این اراده خودش چی هست و از کجا اومده ؟!

به قول آن استاد بزرگوار که خدایش بیامرزد ، رنج عامل تحرک و رفتن می باشد.

تا زیر پاى ما را داغ نکنند راه نمى افتیم.
مگر ندیدی نوزاد برای اینکه راه بخواهد بیافتد چه مقدماتی را پشت سر می گذارد.

به قول آن پیرغلام وقتی در راه کربلا کناری نشسته بود و مشغول درآوردن کفش از پایش بود با آن لهجه شیرین کرمانی و با جانی سرشار از انرژی در پاسخ سوالم که : حاج آقا خسته شدی فرمود:

نه بابا، خسته! خدا نکنه ، بالاخره قانون داره، حساب داره، کتاب داره، تیربرق داره، شماره داره!!!

آری حرکت قانون دارد! باید عمودهای شماره دار را بگذارنی تا از نجف به کربلا برسی! حالا طی الارض فعلا از دهانمان گنده-بزرگ- تر است!!! فعلا در زمین طی مسیر کنیم! آن هم طلبمان اگر رسیدیم ...
همان استاد که خدایش بیامرزد فرمود که خدا میخواهد "زمینه ‏ى حرکت و تحوّل ما را فراهم کند و امکان انتخاب ما را آماده سازد. پس دنیایى همراه رنج و حادثه‏ هایى بی ‏امان و درگیرى‏ هایى مستمر و مداوم مى ‏آورد تا ما با برخوردها به تمامیّت خویش برسیم. مشکلات تمامیّت ندارد. این ما هستیم که باید تمامیّت خود را به دست بیاوریم و پایدارى کنیم‏.

یه دعای جدید

خدایا زیر پای مرا هم داغ کن!!

فقط یه خواهش، مرا به عطار دیگری حواله نده! چون پایم داغ شده و نمیتوانم جای دیگری بروم، خودت هم عطار باش و یا اگر نخواستی مقربانت را عطارم گردان!