جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهاد با نفس» ثبت شده است

نفست را مای بی بی کن!

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ

استاد کلامی را فرمودند که دوای درد خیلی هامان هست، مخصوصا من هایی که با یکی دو عمل میخواهیم به عرش برسیم!

فرمودند(البته با کمی روانسازی از طرف بنده):

" نوزدای را که در بغل گرفته ای یا در جایش گذاشته ای، اگر مای بی بی اش نکرده باشی، لباست را کثیف و نجس میکند.

نفس هم در ابتدا اوضاع نابسامانی دارد و باید او را مثل یه بچه کنترل کرد"

چند عیب حزب اللهی ها!!!!

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۱۰ ب.ظ

(البته به نظر حقیر)این چند عیب بین ما اهالی حزب الله هست؛ متاسفانه:

1- از ظرفیت هاو دارایی های خود و اطرافیان استفاده نمیکنیم!

2- کم شاگردی میکنیم و زیاد استادی!

3- بدون دانش + تجربه و تمرین خود را صاحب مهارت میدانیم!

4- اکثر مواقع مرغ همسایه غازه برامون!

5- باطن بینیم!

6- ظاهر بینیم!

7- مغرور،خودخواه، عجب  و ...

و ...

اول با خودمم و بعد با اهالی ....

اول فقه، بعد فشنگ!!!

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۱۷ ق.ظ

هی پشت سر هم دنده عوض میکنم که برسم به مقصد!  

بدون اینکه اصلا  یه بررسی کرده باشم لاستیک ها رو ، موتور رو ، روغن رو ، بنزین رو، آب رادیات رو و ....

خب معلومه وقتی هیچ کدوم رو چک نکردی وسط راه باید ریپ بزنی دیگه !

حالا چی میخوام بگم، اینقدر بی تابی میکنه تو رسیدن به مقصد، نه این که بخواد عمدا این کار رو کنه ها آشنا نیست تا یه خرابی میبینیه گیر میده، یه دست انداز گیر میده ، بابا جنگ سخته ، جنگ با نفس بالاترین جنگ هاست، حالا حساب کنید دو تا جنگ با هم باشه تو هم اسیر دو تاش یعنی جنگ نرمی که تو دلش یه جنگ نفس هم هست!

اساتید میفرمان:

هر کس به آگاهی برسه، ایستادگیش زیاد میشه، یعنی مثلا اگر بهت بگن نون میرسه اگر ته صف هم باشی میایستی تا نوبتت برسه

قرآن هم همین رو به مومنان میفرماد که ده نفر از شما صد نفر از آنها و صد نفرشما هزار نفر آنها را مغلوب میکند لانهم لایفقهون چون اون ها ناآگاهند

قرآن، ریشه کم صبری رو نااگاهی میدونه، یعنی اگر میخوای بری چنگ، پیش از فشنگ و خمپاره ، فقه بر تو لازمه،

داستان موسی و خضر، خضر به موسی میفرمان تو صبر بر همراهی من نداری، چون آگاهی نداری،.

موسی می فرمان ان شاالله مرا از صابرها خواهی یافت.

او جواب میده تو که آگاه نیستی ، چطور میخوای صبر کنی؟ خضر داره نشون میده که خواستن ، کافی نیست.

موسی به او قول میده، اما مگر با قول دادن کار دست میشه؟

ان شاءالله هم میگه اما با انشاالله هم مسئله حل نمیشه و سرانجام به دلیل نا آگاهی، موسی نمیتونه بر همراهی باخضر شکیبا باشه و ته قصه، چیزی جز جدایی او از خضر رو نخواهیم دید!