جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

مأمور مخفی امام حسین علیه السلام!!!

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ق.ظ

اینقدر بغض گلوم رو می فشرد وقتی این جریان رو شنیدم که دوست داشتم کسی نباشه بلند بلند گریه کنم:

میگفت:

پیام گذاشته بود که لطفا با بنده تماس بگیرید.

من هم زنگ زدم،

پشت خط خانومی بود ظاهرا جوان و گفت بنده خواهر شهیدم و با مادرم که مادر شهیده جلسه حاج آقا منصور رو میریم.

اون شب حاجی یه شعری خوند که مادر ما خیلی استفاده کرد و لذت برد.

از اون وقت هر شب 2 رکعت نماز برای شما که شاعر اون شعرید میخونه!

اینو گفتم بدونید فکر نکنید دست خودتونه این شعر گفتنا، شما پشتوانه هایی مثل این مادران شهدا دارید.

ببین دستگاه امام حسین علیه السلام رو. تو بندگی به شرط مزد نکن ببین چه میکنه، یه نفر رو فارغ از جایگاهش که عظیمه یعنی مادر شهید بودن رو میگم مأمور میکنه هر شب برات نماز بخونن تا تو کارت رو خوبتر انجام بدی.

خوش به حال آدمایی که امام حسین علیه السلام اینطور هواشون رو داره.براشون آدم میزاره کاراشون رو راست و ریس کنن. تازه این یکیش بود که ما فهمیدیم ، چه خبره تو این دستگاه عمرا بفهمیم.

راستی اون شاعر یه کار کرده بود که امام حسین علیه السلام این طور هواش رو داشت، وقتی بهش هم میگی میگه من به وظیفم دارم عمل میکنم، آخه بعضی ها میگن خوش به حال طرف اینطوره ، نه آجی نه داداش منم اگر به وظیفم عمل کنم همیطور بهم محل میزارم

اما مشکل اینه که اینقدر خودم رو اسیر این و اون و چرندیات کردم که از اصل دور موندم....

***

راستی گفتم خدا رو شکر که خدا رفقای خوبی بهمون داده آخه با این جریانی که گفتم یادم افتاد یکی از رفقا میگفت:

روزی نیست .........

خیلی شرمنده شدم با این حرفش !