وقتی اعتبارت تمام میشود!
بزرگواری نوشته بود تلخ نگاری نکن!
من که چیزی نگفتم، یاد کردم از ایستگاه آخر این دنیا!
تازه بگذارید آتش به جانتان بیاندازم و حرف استاد را بگویم:
هر شیرینی را که کنار مرگ بگذاری تلخ میشود؛ سفری که این قدر جدی است که از یک گودال چند وجهی تنگ و تاریک و تنها آغاز میشود، این قدر بی رحمانه شروع میشود که نزدیکترین خویشاوندان انسان، به دست خود، خاک بر او میریزند و میگریزند، سفری که اولش این باشد که محبوب ترین نزدیکانت، یک شب حاضر نباشند کنارت بخوابد، چنین سفری را باید از آخرش ترسید، اولش که این باشد، آخرش چیست؟
حال که میلاد حضرت باقر علیه السلام است بگذار خاطره ای برایت بگویم:
امام باقر علیه السلام جناره ای را تشییع کرد، بر او نماز خواند و در قبر گذاشتندو خاک رویش ریختند، وقتی میخواستند برگردند فرمود:
چیزی که پایان آن این است، از آغازش هم باید بیزار بود و چیزی که این آغاز آن است، باید از پایان آن نیز وحشت داشت.