جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شرایط دوست» ثبت شده است

خورشتِ رفیق!

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۹ ب.ظ

نمیدونم به چه زبونی دیگه باید بهش بگم که بابا دست از سر این رفیق بردار!

خیلی ها دور و برمون اینطورین! هر چی میگی فکر میکنن حسودی ، بزار فکر کنن!

باید از اونی بگم که تو وادی السلام همجوار امیرالمومنین علیه السلام دفنه! آسدعلی آقای قاضی رو میگم، ایشاالله برامون دعا کنه، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم(این صلوات نثار ایشون) می فرمودند:

انسان باید مثل غذای روز که سه مرتبه است، سه نوع رفیق داشته باشه:

یک نوع به منزله غذای هر روزه است.

نوع دیگر به منزله دواء که سالی یک مرتبه لازم می شود؛

نوع سوم حکم سمّ را دارد که باید از آن اجتناب کرد.

نخست موعظه پیر می فروش این است

که از معاشرت ناجنس احتراز کنید....

حالا ببین جنس دوستات چه طوره!

یه بار جایی میخوندم الان آدرسش یادم نیست که مولود امروز که جانم فدای خودش و بچه هاش فرمودند که اگر انسان نیمی از این عمری که مثل ابر گذرانه رو صرف پیدا کردنه یه دوست خوب کنه ، ضرر نکرده!

خدا رو شکر، از این رفیقا زیاد قسمتم کرده، خدایا همشون رو از مقربانت کن و همشون رو هزار باره کربلایی!

ملاط برادری!

دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۵۶ ب.ظ

چقدر باید وقت گذاشت! کلی برنامه ریزی میکنی که سرموقع کارهات رو انجام بدی و یک دفعه! یک دفعه مجبور می شی برخی کارهات رو به خاطر یه کار واجب عقب بیاندازی...

امروز از اون روزها بود، از همون روزایی که باید برخی کارها عقب می افتاد و یا اینکه مثل این مریض هایی که تو دکتر می آن می رن پیش دکتر دارو نشون بدن و اصطلاحا بین مریض بشون میگن باید کارهام رو این طور برنامه می ریختم تا فشرده، با سرعت و دقت انجام دهم، این ببن مریض رو هم کنترل کنم.

بگذریم فقط یک اشاره و آن این که برخی مواقع باید 1 تا 4 ساعت بنشینی، بایستی، یخ بزنی، عرق کنی، درد بگیری، نال بزنی، تمام ملکوت و جبروت و هماهنگ کنی تا بتونی دور و بری هات رو توجیه کنی!(بالاخره در جنگ حلوا پخش نمی کنند، آن هم از نوع جنگ نرمش!) البته، بنده هم با آسمون ریسمون بافتن مخالفم، این رو نگفتم، توجیه رو میگم، بالاخره این جزء ابزار کاره و خیلی هم مهمه ، به نظرم اگر کسی تو کار فرهنگی نداشته باشه باید جمع کنه بره و اون خونِ دل خوردنه! آخه بعضی وقتها باید مسلّم ها را توجیه کنی و این خیلی اذیت کننده است!

بعضی وقتها میگم خوش به حال اوباش که اگر تیمشون رو انتخاب کردند اینقدر مرام دارند که زیر بساطشون نزنن و گنده لاتشون رو همه قبول کنن و هواش رو داشته باشن، حتی اگر درست نگه!  و این حسرت خوش به حالی وقتی بهم دست می ده که می بینم کودک دیروز که تازه از دامن کوچه و یا مادرش به جمع ما پیوسته بود، حالا پشیزی هم نه قَدرت، احترامت را هم نگه نمی دارد!

و واقعیت مطلب این است که شاید ملاط برادری ما کم شده، آری به قول آن استاد بزرگواری ملاط برادری ، انصاف است.اگر بین انسانها ملاط انصاف نباشد، مثل آجر از روی هم می لغزند و پایین می افتند، انصاف، مثل بتون آرمه، دو تا آجر را به هم چفت میکند. آدم های با انصاف به هم قفل می شوندو انصاف آن دندانه ای است که به هم قفلشان میکند. دیده اید که دو تا آجر که با سیمان به هم چسبیده اند، نمی توان از هم جدا کرد؟ آجرها تکه تکه میشوند اما از هم کنده نمی شوند.آری، ارتباطی که دین بین دو انسان برقرار می کند، بیشتر از ارتباطی است که بین انسان و بدن اسنان برقرار است و حال شاید حرف دل من را بفهمید که میگویم خیر سرمان ما حزب اللهی، هیئتی هستیم!

و اگر بگویند دست پرورده خودتان هست میگویم من که از خاک پای ابوتراب بالاتر نیستم که او گفت که قرآن ناطق منم ولی همان یاران دیروزش ارزشی به کلام ناطق قرآن نگذاشتند و این داستان ظاهرا باید ادامه دار باشد...

خدا کند ارتباط هایمان مثل شهدای کربلا باشد که بدن هایشان ریز ریز شد، امام ارتباطشان قطع نشد. خدایا، جان ما رابگیر ، اما دل ما را از رحمه الله الواسعه جدا نکن.