جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

وقتی اعتبارت تمام میشود!

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ

بزرگواری نوشته بود تلخ نگاری نکن!

من که چیزی نگفتم، یاد کردم از ایستگاه آخر این دنیا!

تازه بگذارید آتش به جانتان بیاندازم و حرف استاد را بگویم:

هر شیرینی را که کنار مرگ بگذاری تلخ میشود؛ سفری که این قدر جدی است که از یک گودال چند وجهی تنگ و تاریک و تنها آغاز میشود، این قدر بی رحمانه شروع میشود که نزدیکترین خویشاوندان انسان، به دست خود، خاک بر او میریزند و میگریزند، سفری که اولش این باشد که محبوب ترین نزدیکانت، یک شب حاضر نباشند کنارت بخوابد، چنین سفری را باید از آخرش ترسید، اولش که این باشد، آخرش چیست؟

حال که میلاد حضرت باقر علیه السلام است بگذار خاطره ای برایت بگویم:

امام باقر علیه السلام جناره ای را تشییع کرد، بر  او نماز خواند و در قبر گذاشتندو خاک رویش ریختند، وقتی میخواستند برگردند فرمود:

چیزی که پایان آن این است، از آغازش هم باید بیزار بود و چیزی که این آغاز آن است، باید از پایان آن نیز وحشت داشت.