جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنگ نفس» ثبت شده است

شیطان خان قیامت جلویت را نگیرد!!!

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ب.ظ

آری، میگفت:

هنر اونه که در معرض رقابت قرار بگیری و مومن بمونی!

ای بابا!

قبل از رقابت 99 درصد افراد مومن اند، اما پس از رقابت؟

میگی نه ، یه کم فکر کن:

بالام جان! اینقدر طرف عبادت کرده بود، ابلیس خان رو میگم که امیرالمؤمنین (علیه السلام)  میفرمان در حدود شش هزار سال بوده که معلوم نیست از سال‏هاى دنیا بوده یا آخرت!!! که به خاطر این هم شاید در مقام فرشته ها قرار گرفته بود.

جل الخالق! اونوقت اسم مارو هم میزارن شیطون! میترسم فردا شیطون جلومونو بگیره و ازم شیکایت کنه داداش!!!

بگذریم، آره ، همین شیطون تا رقیبی مانند آدم پیدا نکرده بود، جن خوبی بود؛ اما تا سر و کله آدم سر راهش پیدا شد ، آنچه نمی بایست بشه،شد.

یکی دیگه بگم؟

قابیل تا رقابت با هابیل برایش پیش نیامده بود، از صلحا بود؛ اما سر از خطا وقتی در آورد که در رقابت بود.

خیلی اوضاع خطرناکه ، خیلی، امان از نفس !!!

اول فقه، بعد فشنگ!!!

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۱۷ ق.ظ

هی پشت سر هم دنده عوض میکنم که برسم به مقصد!  

بدون اینکه اصلا  یه بررسی کرده باشم لاستیک ها رو ، موتور رو ، روغن رو ، بنزین رو، آب رادیات رو و ....

خب معلومه وقتی هیچ کدوم رو چک نکردی وسط راه باید ریپ بزنی دیگه !

حالا چی میخوام بگم، اینقدر بی تابی میکنه تو رسیدن به مقصد، نه این که بخواد عمدا این کار رو کنه ها آشنا نیست تا یه خرابی میبینیه گیر میده، یه دست انداز گیر میده ، بابا جنگ سخته ، جنگ با نفس بالاترین جنگ هاست، حالا حساب کنید دو تا جنگ با هم باشه تو هم اسیر دو تاش یعنی جنگ نرمی که تو دلش یه جنگ نفس هم هست!

اساتید میفرمان:

هر کس به آگاهی برسه، ایستادگیش زیاد میشه، یعنی مثلا اگر بهت بگن نون میرسه اگر ته صف هم باشی میایستی تا نوبتت برسه

قرآن هم همین رو به مومنان میفرماد که ده نفر از شما صد نفر از آنها و صد نفرشما هزار نفر آنها را مغلوب میکند لانهم لایفقهون چون اون ها ناآگاهند

قرآن، ریشه کم صبری رو نااگاهی میدونه، یعنی اگر میخوای بری چنگ، پیش از فشنگ و خمپاره ، فقه بر تو لازمه،

داستان موسی و خضر، خضر به موسی میفرمان تو صبر بر همراهی من نداری، چون آگاهی نداری،.

موسی می فرمان ان شاالله مرا از صابرها خواهی یافت.

او جواب میده تو که آگاه نیستی ، چطور میخوای صبر کنی؟ خضر داره نشون میده که خواستن ، کافی نیست.

موسی به او قول میده، اما مگر با قول دادن کار دست میشه؟

ان شاءالله هم میگه اما با انشاالله هم مسئله حل نمیشه و سرانجام به دلیل نا آگاهی، موسی نمیتونه بر همراهی باخضر شکیبا باشه و ته قصه، چیزی جز جدایی او از خضر رو نخواهیم دید!