جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر» ثبت شده است

تیز کردن عقل!

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ

در کنار همه خصلت های بدی که در کلاس درس دنیا از شیطان آموختم و شاید هم برخی مواقع شاگردی خوب بودم و با او به مباحثه پرداختم و حتی نکته ای بدیع به گوش این استادرانده شده ام رساندم، در عوض یک خصلت خوب را خیلی دوست داشتم و سعی ام بر رسیدن او بوده که انشاالله به لطف حضرت حق هم ثابت قدم و پیشرو باشیم در این خصلت.

برخی مواقع هم، از برخی مسافرانی که در این سفر دنیا، همراهم هستند، این را دیدم بهره بردم و  خیلی اوقات هم که  ندیدم زنگ خطر ذهن به صدا در آمد که ادب از که آموختی از ....

و چه لذتی دارد نیمه شب کتابک خواندن و تامل کردن....

آن هم وقتی می بینی لااقل آن خصلتی که دنبال تقویتش بودی چقدر برای یکی از اساتید اخلاقی مهم بوده که یک فراز کتابک را مختصش کرده است.

:

دیده اید قصاب هر از چند صباحی کارد قصابی اش را تیز میکند و اگر نکند کارش پیش نمی رود....

عقل هم کند می شود و  باید تیزش کرد.

عقل چگونه کند میشود؟

گاهی عقل در تشخیصش اشتباه میکند.

اگر بعدا که آدم فهمید اشتباه کرده است، اعلام کند اشتباه کردم، این مثل تیز کردن چاقوی عقل است.

اما ا گر با خودت بگویی ، اگر اشتباهم را عنوان کنم ، بعد از این ، حرف های مرا جدی نمیگیرند، چاقوی عقلت ، پس از هر اشتباه ، کندتر میشود.

هر جا که اشتباه کردی بپذیرش و بدان که در حال تیز کردن عقلت هستی!

ساده های مهمِّ فراموش شده !!!

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ

آنشب وقتی به مناسبتی در هنگام نوشیدن چایی که حضرت مادرم ریخته بود و چشمان همه اهل خانواده به محراب شیشه ای و هفت رنگ خانه یا همان  تلوزیون دوخته به پشت صحنه سریال آوای باران بود، ناخودآگاه نکته ای که بازیگر نقش باران تعریف میکرد، مرا به فکر فرو برد.

او میگفت با توجه به تجربه کمی که داشتم آقای سهیلی زاده کارگردان و یاران حرفه ای تیم، کمکم بودند و هر جا اشتباه می رفتم جلویم می ایستادند و مسیر درست را نشانم می دادند.

اما به چه فکری بودم؟

آن که امیرالمومنین علی علیه السلام در همان کتابی که برای ما گفت و ما خیلی کم میخوانیمش یعنی نهج البلاغه، مطلبی را با این مضمون  فرمود که شما فکر نکنید اگر خوابیدید دشمن خواب است، او کارش را میکند.

البته منظور از این دشمن، هنرمندان محترم نیست. نه، بنده این دشمن را تعمیم می دهم به کار حق و کار باطل، به کار خوب و خوبتر .

با خود میگفتم عجب اساتیدی دارند. اینها وقتی کسی را می بینند استعدادی دارد کمکش میکنند، راه را خوب نشانش می دهند، جلوی اشتباهش می ایستند، البته این نکته مهم هم باید مد نظر باشد که هم شاگرد شاگردیش را میکند و هم استاد استادیش را.

 خیلی چیزهای دیگر هم هست که کسانی که به قول خودشان آدم های روشن فکری هستند مقید هستند و از طرفی کسانی که فکر می کنند سلیم النفس و معتقد به راه اهلبیت علیهم السلام هستند نیستند!

مثلا یکی از نمونه های های کوچکش این که آنها اگر از بین شان یکی کاری را بکند در راستای همان روشن فکریشان، حرفی، عملی، حرکتی،سایتی همه کمک ،تشویق  نظر و هدایت میکنند،چنان با آب و تاب هوای هم را دارند که اگر کسی آن کار را ندیده باشد فکر میکند اولین در کره زمین است و باید در گینس ثبتش کرد! ولی ما که در کتاب قانونمان هم آمده که اگر کسی کاری کرد تشکری کنید بی خیالیم!حرفی زد حرفی برای گفتن به اونداریم چه بد چه خوب.(وقتی آمار بازدید سایت رو می بینم که چند نفر آمدند و چند نفر نظر دادند،بحث کردند،  حسابی کلافه می شوم)

ای کاش روزی برسد که بین بچه های هیئت و حزب الله هم این ساده های مهمِّ فراموش شده به یاد آید!

ای کاش بفهمیم که این روزها باید تخم کفتر را خودمان بریزیم جلوی خودمان تا لکنت زبانمان باز شود که جلوی زبان خیلی ها را با منطق بگیریم!

***

یک خواهش:

این روزها حال بدی دارم،از این سیاست بازی خیلی ناراحتم، خیلی دلم به حال "حضرت ماه" می سوزد که ...

حال خونم کم شده، نگاه اربابم کم شده، دعایم کنید غرق نشوم ، دعایم کنید، دعایم کنید.

خدایا این بار مکتوب میگویم که بماند و سندی باشد برای روز حساب:

این بنده را می شناسی، از سیاهی چوب خطی نمانده که پرشود، اگر نجاتم ندهی من غرق می شوم، نجاتم ده، امتحانی که از پسش بر نیایم نگیر!