جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

جــــــــــــــــــــــــــــــار

جــــــــــــــــــــــــــــار زدن های یک سایه نشین حسین علیه السلام

خـــــــدایـــــــا
مـــرا بـبـخـش
که در کار خـیر
یا جــــــار زدم
یا جـــــــا زدم.
(شهید همت)



کپی، تکثیر، انتشـار مطـالب
"به هر شیوه و با هر نـامی"
مــــــــجـــــــــاز اســــــت.

مسلمانان لال هستند!

جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ

استاد می فرمودند:

اصلا گاهی میگفتند این مسلمانان لال هستند!

آری سکوت!

قرار نیست جواب هر بنده خدا رو که بدیم!

حالا بعضی وقتها این بنده خداها از فامیل هستند!

بعضی وقتها از دوستان هستند!

بعضی وقتها همکارند!

بعضی وقتها شاگردند!

بعضی وقتها همسرند یا شوهرند!

بعضی وقتها فرزندند!

و همه اینها نسبت به هم، این قاعده را دارند!

و صد البته(مهم مهم مهم) باید دانست کجا اهل سکوت بود و کجا نبود!

آری ، زیبا فرمودند گلهای ما  که :

سکوت مومن تفکر است

کمال ادب و مروت است

زینت دانایان است

سبب تخفیف گناهان است

موجب ترد شیطان است

یاور دین است

تصمیم گرفتیم با خانواده هفته های معنوی داشته باشم، شما هم داشته باشید:

این هفته: سکوت!

کج فکری های اختلاطی!

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

خیلی این موضوع مهم هست

تا حالا هم درگیرش بودم، ولی خب دنبال وقتش میگشتم که برسه و بنویسم

نگاه کنید، یه کم به حال کلمات زیر بیاندیشید:

زنهای مومن در جامعه ی ما باید سعی کنند قدر زن ایرانی مسلمان و ارزش زن اسلامی و مسلمان را بدانند.

آن زنی که در ارتباط و معاشرت با مرد، رعایت موازین شرعی را میکند،

نه تنها خود را وسیله ای برای التذاذ چشم مرد نمیداند،

بلکه خود را بالاتر از این حرفها به حساب می آورد ....

مساله حجاب به معنای جلوگیری از اختلاط و آمیزش بی قید و شرط زن و مرد در چامعه است،

نه گوشه گیری و انزوای زن!

این جملات بالا گزیده ای از صحبت های حضرت آقا بود،در جمله دوم دقت کنید بی قید و شرط را حضرت آقا آورده اند.

اما قید و شرط ها چیست؟

واضح و مبرهن است،

کافی است سری به اعتقادات و اصول دینی خودمان(اسلام) بزنیم .

و  البته دیدم دوستانی را که در قامت حزب اللهیِ خواهر و برادر هستند و لجن کشیده اند به این حزب اللهی بودنشان!

قه قهه ها و شوخی ها و صحبت های بی مورد و بی ربط، رعایت نکردن حدود و ....

و واقعا مانده ام که چه کسی مجوز این جور کارفرهنگی را به این اجلاف زدگان داده!

والبته خوبانشان را هم دیده ام ، ولی خیلی خیلی کم! اما مقتدر!

و متاسفانه حریم حیا شکسته شده،
و وای بر انجمن ها و بسیج ها و هیئت های دانشگاه ها و مکانهایی که این اتفاق ها افتاده که از قدیم گفته اند:

هر چه بگندد نمکش میزنند، وای به روزی که بگنند نمک.

لذا فعالیت فرهنگی مختلط (فقط با توجه به نیاز مبرم)

براساس آموزهای دینی و اعتقاداتی که داریم و با قید و شرط،

که همان خط قرمزهای الهی است به نظر بنده که هیچ ،به نظر اسلام هم اشکالی ندارد.

اگر غیر این بود،

عنصرهای انقلابی که در طول انقلاب (از گروه نسوان) نقش آفرینی کردند، الان نباید بودند!

نامی هاشان در کتاب دا و دیگرانشان درکتاب من زنده ام به نمایش در آمده اند از همین زنان!

و این زمانی هایشان،

در مجلس مان و حتی خیلی از نقاط حساس استراتژیک نظام و ... فعال اند!

افراط و تفریط، هردو مضر هستند و همیشه دینمان از همین کج فکری ها ضربه خورده است!

ضابطه مند بودن کار، بین نیروهای فرهنگی، مخصوصا دو جنس زن و مرد خیلی مهم و مهم و مهم است!

و اگر نباشد، قطعا تالی فاسد دارد.

لذا خویشتن داری،قناصه ای است که باید غنیمت گرفت در این جنگ و خود بالاترین جهاد است.

داشتن شعور اجتماعی سلاحی است که باید کسب کنیم.

داشتن مهارتهای ارتباطی بسیار مهم است در حد موازین شرعی با جنس مخالف!

و الا زبانم لال زبانم لال، آقا هم گنهکار میشود با این اوصاف، چون جلساتی با دانشمندان حوزه نسوان دارندو صد استغفرالله از یاران آخرالزمانی که از جنس مونث هستند!

هر چه باشد باید یادمان باشد که آنجایی که باید زن حضور داشته باشد، باید داشته باشد(که یکی از جبهه های خیلی مهم زنان در خانه هست)!

یک نگاه به تاریخ و حضور زنان در بزنگاه ها خوب است.

کتاب 7 جلدی ریاحین الشریعه را پیشنهاد میکنم برای این بصیرت یابی!

تا حالا شده....

جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ق.ظ

تا حالا شده برای رفقای خاصت، اونایی که بهشون اعتقاد داری، دوسشان داری،

به جاشون و براشون،

صدقه ای بدی؟

نمازی بخونی؟

هر روز مقید باشی صلواتی براش بفرستی؟

جامعه ای بخونی؟

عاشورایی بخونی؟

نذرش کنی؟

یا همیشه به فکر این بودی نیتش رو بخونی و بدونی؟!!!

هنوز تو کفِ حرفِ چندسال پیشِ اون رفیقم که برایم درسی بود برای یک عمر:

"برایت روزی نیست که فلان کار را نکنم؟!"

خدا شهیدش کنه!

یا حنان

تصیم گرفتم همین جا بنویسم؛

شاید بعضی ها هم تلنگر خوردند و شروع کردند برای کار؛

دوستانی که میتوانند تخصصی وارد این حوزه ها بشوند؛ مخصوصا در همین فضایی که هستید به صورت تخصصی کار کنید

نه اینکه ولگردی داشته باشید،

کار چند مرحله ای است ،  با راه اندازی یک وبلاگ یا سایت حرکت شروع میشه.

هر فرد به اندازه زمان و توانایی و تعهد به موضوع مورد علاقه نگاه کنه و کار رو شروع کنه .

این طور حتما مخاطب موضوع هم پیدا میشه،

لطفا دوستانی که اعلام آمادگی کرده بودند خبر بدهند که روی کدوم موضوع علاقه دارند تا بر روی ریز آنها هم همفکری کنیم و کار رو آغاز کنند.

1- در زمینه رعایت حقوق بشر در ایران و مقایسه با کشورهای خاص غربی که ما چقدر جلوتریم، مخصوصا اگر به زبان عربی و انگلیس باشه خوبه.

2- بررسی حقوق بشر در کانادا

3- وبلاگ هایی با موضوع های بازار ، بازی ، غذا، زیبایی ، شو لباس، پوست، خیاطی، سرگرمی های سالم یک زن خانه دار، همه چیز برای بچه های زیر 7 سال ، همه چیز برای نوجوون ها، همه چیز برای جوون ها،لذت های من،  بهترین کتابی که خواندم، دکوراسیون، نما،موسیقی، لباس عروسی، حیوانات من در خانه، عشق من  و ...( هر کدام یک وبلاگ که تماما با محور اسلامی )

4- مهم مهم مهم: ولایت فقیه یعنی چی؟ به زبون ساده ( ده تا به ده اسم مختلف با زاویه های مختلف)

5- تجربه های سالم خانواده ی ما!(جمع آوری از خانواده های شخصیت های محبوب مذهبی جامعه)

6- الفبای کار فرهنگی

7- واژه های نو ( ساخت ادبیات نو و جدید با واژه های جدید)

8- شعر برای کودکم

9- تیترهای مثبت زندگی مشترک

10- اسلام ناب

11- من هم زندگی دوم دارم

12- نیروی انقلاب اسلامی ام

13- دیده بان( معرفی مجموعه های فرهنگی خودجوش - نشانی و ادرس و فعالیت )

14- جهیزیه سرا

15- همسایه ما

16- خودسازی

17- برنامه ریزی ندارم

18- زن و بچه(یا پدر و مادر) یک رزمنده جنگ نرم

19- برش هایی از  علوم انسانی غربی

20- ولی کیست

21-حقوق بشر در اسلام

22- بچه مذهبی 94 چه مدلیه

23-نقد مسائل مختلف (با توجه به علایق)

24- تکه کتاب

25- پوسترهای نمایشگاه و گرافیکی

26- بانک ایده ها

و ....

دوستان یاعلی

یکی رو انتخاب کنید، اونیکه میدونید میتونید، وقت تون رو از بین نبرید ، در خدمتم . یاعلی.

نفهمیدم و غلط ها کردم!

دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۱ ب.ظ

واقعا بعضی تصمیم ها سخته، مخصوصا تو این زمان سخته!
نمیدونم، فقط فهمیدم باید کم حرف بزنم!

خیلی ها از همین زبون نیم مثقالی ناراحت شدند، رونده شدند!

خودم نفهمیدم، از عمد چیزی نگفتم، ولی خب، شدن، دیگه!

حالا سختیش اینجاست که آیا حرف بزنم وقتی احساس میکنم باید بزنم، حتی به اندازه له شدن و قربانی شدن شخصیت هایم؟!

این جاست که سخته!

این جاست که شیطون از چند جهت حمله میکنه تا تصمیم درست رو نگیری!

برخی ها که از نزدیک آشنایند شاید طعنه ها خوردند به گمان خودشان از این کمتر از خاک!

جار بوده عزیزان ، جار! به دل نگیرید ، ببخشید و حلالمان کنید، خوبی و گذشت از بزرگواران هست!

سربارتانم!

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ق.ظ

نگاه کنید، این حرف برای بعضی هاست، بعضی ها که حواسشون نیست مدیریت کنند زمانشون رو!

بعضی ها که خیلی نزدیکند،بعضی ها که یک سال از  عمر گرانبهاشون رو حبس میکنند برای علمی اکتسابی!

خیلی ها هستند که هوش خوبی دارند و علم را خوب درک میکنند! اما چقدرها هستند که همین علم را با باهوشی در عین کسب مجوز نصب از طرف الله را هم میگیرند؟

بزار با مثال بگم هر کی گرفت که گرفت :

مگه یه آدم ، زیر آب چند دقیقه میتونه تحمل کنه و از هوای ذخیره ریه هاش تنفس کنه یا این که بیاد بالا و دوباره بره زیر آب؟

اما از یک حدی به بعد دیگه فرقی نمیکنه که بالا بیاد یا نه، چون دیگه خفه شده !

بعضی ها خفه شدند و مردند و حواسشون نیست!

شیطون هر کسی همزاد و متناسب با خودشه.

اگر کسی ملا بود، شیطونش هم ملاست،

اگر درس خون بود، شیطونش هم درس خونده است،

اگر متخصص بود، شیطونش هم متخصصه،

مثل این که آدم قد بلند سایه اش هم بلنده و آدم قد کوتاه، سایه اش کوتاه!

آدم های باهوش، شیطونشون باهوشه، این طوری نیست که آدمی باهوش باشه ، اما شیطونش خل!

ضامن این حرفم حرف امامه که فرمود: شیطان الفقهاء فقیه الشیاطین

این حرف ، خیلی حرف بزرگیه ، خیلی!

حواست باشه ، شیطونت از راه خودت گولت نزنه و خفت کنه و مرده باشی!

اونوقته که دیگه فرقی نمیکنه برات هوای خوب و هوای خوبتر!

اون کسی که میره جلسه اهلبیت علیهم السلام میدونه که باید بره، چون میدونه اگه نره خفه میشه!

اونوقت دیگه هیچ چی به دردش نمیخوره!

البته ، اونوقت خودش که نمیفهمه خفه شده و مرده، دیگران هم بهش بگن، نمیفهمه!

یادت باشه، اگر میخوای علمت برکت داشته باشه، اگر میخوای مخت برکت داشته باشه، باید هوای خوب بهش بدی!
بین هوای خوب و خوبتر خیلی فاصله است، هوای خوبتر رو بهت بگم ، مثلا کنار ضریح امام رضا علیه السلام یا سیدالشهدا علیه السلام 

بهترین هواهای عالم هست ، که شمه ای از اون هم تو هیئت ها هست!

بابای ما حضرت آدم گناه که نکرد! بین یه کار خوب و خوبتر، خوب رو انتخاب کرد ، همین شد که از بهشت انداختنش بیرون !

حالا ، من هی بگم ، آقاجون، داداش جون، آبجی جون، اگر برنامه هفتگی برای خدمت تو این ابزار امام زمان(هیئت) نداشته باشی،

یا یه کم بدتر بگم، اگر میبینی تو هیچ جای این دستگاه راحت نمیدن که یه کاری بکنی ، مطمئن باش که تو دوران حضرت هم سهم زیادی نداری!

آخه اون عالم بزرگوار میفرمود، وقتی همه زمینه سازی میکنند برای ظهور حضرت ، مگه میشه خود حضرت زمینه سازی نکنه و نمونه این زمینه سازی ها، هیئت هایی که برای اهلبیت تشکیل میشه!

تازه بماند آقایمان هم فرمود که یکی از ابزار مقابله با دشمن همین منابر و همین هیئت هاست!( این هم امر ولی!)

باید خودمون رو یه جوری جا کنیم!

آقا جان! اگر از در هم بیرونم کنی که هیهات این رفتارها از شما بر بیاید، ولی اگر بخواهید با عدالت با بنده رفتار کنید از پنجره وارد میشوم و باز سربارتان میشوم ! مرا هم سر بارتان ببرید!

عشقو عشقه، عقل چند منه ؟!

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۴ ب.ظ

 آیا میشه گفت وقتی خورشید نور میده،خاموشیه اون طرفه دیگه زمین به گردنه کیه؟

خورشید یا زمین؟
جواب مشخصه!
حالا اگر عشق اشتباهی کند، این آیا به گردن عقل است ؟!
عقل که کارش را میکند و کارش منطق است
این عشق است که از عقل بهره ای نبرده
داستان اصحاب امام حسین علیه السلام نیز هم، داستان که نه شاهکاری است!
قصه آن ها قصه ی عاشقان عاقل هست
و الا عاشق که زیاد بود همان زمان هم، محب فرزند و عیال و مرکب!
همین حب که مرتبه ای از عشق است خیلی وقت ها عقل سلیم را از انسان میگیرد!

باید حواسمان باشد، عشقمان را با عقل سلیم بالانس کنیم آن وقت تصمیم بگیبریم !

حالا عقل سلیم چه صیغه ایه دیگه بماند! فقط یک جمله از یک بزرگوار اسیر خاک بگویم که میفرمود:

عقل سلیمه که انسان را نجات داده و مهار شرع را به دهان نفس نصب می‌کنه.

لذا کسانی که به اسارت شهوت و غضب خود نروند و عقل سلیم داشته باشند،

هم می‌توانند حق را به‌راحتی شناسایی کنند و هم حق برایشان سنگینی نمی‌کند.

کربلا رفتن مهم است یا کربلایی ماندن!!!!

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ق.ظ

کربلا رفتن نه این که مهم نیست، مهمه،خیلی!

اما کربلایی ماندن خیلی مهم تره!

چون امام فرمود قبره فی قلوب من والاه: قبر حسین ما در دل عاشقانش است. یعنی یکجا نیست!

پس گریه کن حسین، همیشه در حرم است، حواسمان جمع باشد که کربلایی هم بمانیم!

....

چه روزهای قشنگی است، همه جا بیرق خوش آمد گویی به زائران کربلاست!

کی پرچم خوش آمد گویی زائر اصلی کربلا بر درب هامان کوبیده میشود!

....

چه روزهای خوشی، خواب یا رویا بود؟

پیاده در پی جان رفتنم چه زیبا بود!

....

نائب الزیاره همه بودم، همه مهمون ها و سرورها!

حتی شما که مهمون یک روزه این خانه مجازی هستی!

ارزش جواب دادن!

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۸ ق.ظ

یکی از بزرگواران بازدیدکننده(سید مصطفی) منت گذاشته اند و جوابی را به در این پست گذاشته اند که برخی از قسمت هایش ارزش جواب دادن دارد که سر موقع باید داد، برخی از شما میهمانان نیز مخاطبشان بودید که خودتان جوابش را بدهید:

http://jaaar.blog.ir/1393/08/21/%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D9%85%D9%87-%D8%B2%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%AF#comments

دست من و تو نیست!

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ق.ظ

دست خودم نیست!


اصلا آدم تو این دو ماه هیچی دست خودش نیست!

اصلا دست من و تو نیست که ما نوکرش شدیم!

بالاخره درد سر هم همه نوعش بد نیست!

بی رو، نه دو رو!

يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۸ ق.ظ

دیگه نمیدونم چی بگم! میگم اونی که باید بگیره میگیره، به درد شما هم میخوره:

استاد میفرمود:

منافق، یعنی بی شکل، یعنی بی رو، نه دو رو!

منافق مثل آبه، شکل نداره، به شکل ظرفیه که تو اون قرار میگیره،به شکل محیطیه که در اون زندگی میکنه.

همین که محیطش عوض شد وضعش هم  عوض میشه!

این هم خودش یه جور منعفت طلبیه!!!

کم هم نیستند اطرافمون از این دست، مواظبشون باشیم!

اتفاقا اصلا ربطی هم به مذهبی بودن و نبودن نداره،تو همه قشر هست!

هل من ....

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ

با زور خودم رو کنج بهشت جا کردم و شروع کردم عالیه المضامین رو!

یاد همه شما مراحمین هم کردم!
یاد شما همسنگران!

و رصد میکردم ملائک رو !

البته تفضل حضرت بود که ما را برد! در اتاق جنگی 3 روز فرماندهان ارشد آمدند و سرخط ها دادند!

فقط بچه ها! اگر زشت نبود همون طوری که تو ذهنم زدم همونجا، عملا هم هروله کنان شور میگرفتم و واویلا واویلا سر می دادم !

واااااای! چه خبره !

فعلا ماموریت خوردم و نیاز به نیرو دارم!

نیرو میخواهم!

نیروی خوبه معتقد ولایت پذیر برای چند تا خط میخواهیم!

هر کی مردش هست! هر کی از تیر و ترکش نمیترسه، از سنگر نمی ترسه یاعلی!

به هر نحوی میتونید ارتباط بر قرار کنید تا شروع کنیم !(ترجیحا ثبت ایمیل تا از این طریق طرح چکشکاری شود)

نباید بگذاریم بی آبی محسوس بشه...

نباید علمدار رو به خطر بیندازیم....

***

 سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم....

مرده ها رو درنیابیم!!!

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۱۲ ق.ظ

آدم وقتی بعضی چیزها رو بدونه، یعنی یاد بگیره، اونوقت کم جوش میزنه، حالا اگر اون نکته هم از بزرگی و استادی باشه؛

چقدر درگیر بودم و هستم با این موضوع که مثلا باید با فلانی که فلان رفتار رو داره چه کنم که هم ترد نشه و هم من زده نشم!

واقعا اگر تو کار تربیتی ( حالا تو هر حوزه ای- خانواده، گروه های اجتماعی و ...) بخواهید کار کنید این مشکل از اون مشکل های اصلیه،

عجب نکته ای، خیلی وقتها آدم میدونه ها، ولی باید یه بزرگ بهت بگه تا به جونت بشینه:

مثلا بعضی ها که اطراف ما هستند روحیه شون روحیه مرده ها است!

یعنی چی؟!

یعنی اونهایی که رشدی نمیکنند و تکانی نمی خورند!

حالا مسیح که هیچ با اون دم مسیحاییش! حتی پیغمبر هم به اونها نمیتونه حرفی رو بفهمونه، باور کنید ، یه سر بزنید به فاطر آیه 22، می بینی، که آقا تو گوش مرده دل ها که حرف نمیره !

اینا کسانی هستند که یه مانع تو گوششونه، جلو چشمشون پرده زدندو یه قفل هم به دلشونه!

خب حالا اگر به یه گل یا درخت نور نرسه و حجاب داشته باشه که رشدی نداره، در نتیجه گیاه هم اگه باشه تو تاریکی می پوسه و از بین میره، چه برسه به ادمیزاد که محتاجه!

خیلی خوب هم میشه تو اینها غرور و خود پرستی و عناد و لجاجت و دید که باعث عدم رشدشونه، البته بالاخره کرها و کورها یه کم وضعشون بهتره بالاخره اونا که نمردن ولی خب حالا بهش میرسیم !

اینو گفتم برای همه ، باید روحیه اطرافیانمون رو دریابیم، کی میخواد رشد وحرکت داشته باشه ، کی نمیخواد، همونطور باهاش برخورد کنیم!

-----

ممنون از دوستانی که غلط میگیرن! ترد نه طرد! البته شما جدی نگیرید، اون موقع شب دیگه مغز تعطیله دیگه!!!

پرسیدن!

دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۱ ب.ظ

آهای ، آقاهایی که قول دادید!

میترسم بگم بچه ها، نکنه یه وقت بهتون بر بخوره! (بماندکه ما همیشه خودی ها رو بچه ها صدا میزنیم، مثل بچه های جنگ)!!!

(این درد برای خیلی هامان هست!)

این همه گذشت و خیلی گذشت، رفتار و سیره هر فرد نشانگر شخصیت و علقه و ایمان اوست، نه حرف او!!!

مشکلمان این است که نمی پرسیم وقتی نمیدانیم جریانی را، وقتی نمیدانیم و بلد نیستیم ، تازه وقتی هم میپرسیم به تریپ قبامون بر میخوره که اون چیزی رو که شما میخواستی بهت نگفتن!!!

اون قاری مصری ، بعد از تلاوت مورد تشویق آیت اللهی که عظمی هم بود قرار گرفت، حضرت آیت الله گلپایگانی را میگویم، خودتان بروید بخوانید ایشان کی بودند!

در پایان جلسه، آقا بعد از تشویق از او می پرسند: ببین حمد و سوره ام را درست میخوانم یا نه ؟!!!

قاری مصری که انتظارچنین رفتاری را ندارد، بعد از این که با دقت گوش میدهد و پس از تاکید بر درستی قرائت ، آن را شبیه تلاوت مردم مکه و مدینه میداند .

درسی به این بزرگی به ما داده اند که نبایداز پرسیدن بدمان بیاید، البته نه پرسیدن بی تحقیق ، پرسیدنی که خودت هم اقلی دست و پا برای یافتن پاسخش داشته باشی!!

ببخشید که کشکول وار است ، دلم پر است و نمیخواهم اصلا چیزی بر این کوفیان بگویم!!!

زندگیِ ابتر...

دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۳۵ ق.ظ

زندگی ای که برنامه نداشته باشه واقعا ابتره...

چقدر خودمون رو بدون برنامه مشغول میکنیم ؟ در صورتی که با برنامه کلی راه رو ندونسته طی میکنیم

خدایا ،قدرت برنامه ریزی خوب رو به ما بده!

زندگی شما برنامه داره؟

میاید تصنعی حرف نزنیم و راحت بگیم که یعنی چی این برنامه؟

مثلا اگر از بنده بپرسن منظم ترین دوران عمرت کجا بوده شاید بگم اولیش 3ماهه آموزشی سربازی!

همه چیز سرجاش بود!

اونم مرهون زور بود البته ، مجبور بودیم والا کی این همه با نظم بودیم ما ؟!

یه لحظه همین جا نگهدار، این یعنی همون جهاد با نفس! یعنی جلوی بعضی از لذت های کاذب رو بگیری!

ای بابا! از یه طرف میگی دین دار باشیم و جهاد با نفس، از یه طرف میگی لذت، مگه میشه؟

نگاه کن، ما که نباید کاسه داغ تر از آش بشیم، بابای ما فرموده 3 قسمت کن روزمرگیت رو:

1- عبادت و مناجات / 2-کار و علم / 3- لذت البته از نوع حلالش

....

فکر کنم ما الان باید گزینه سوم رو اول بگذاریم، تازه حلال بودنش هم توش شکه! کار و علم هم بعضی وقتها مجبوریم اونم از سر در امان بودن اتهام ها و کوچک نشدن ها و یا چشم کور کردن های دیگران! گزینه اول رو هم که حالا واجب هاش رو انجام میدیم، بسه دیگه!!!

...

اگر لذت برنامه رو بچشیم اونوقت متوجه میشیم که این برنامه چقدر تو رشد انسان موثره، فقط باید یه کم مثل اینایی که همیشه جواب تو آستین دارن، همونطوری به شیطون جواب پس بدی و برجکش رو بزنی

مثلا :

- هفته ای یک جلسه روضه امام حسین علیه السلام به صورت ثابت داشته باشیم ، و اعتقاد این باشه که کلا سوخت محرک زندگی دنیوی و اخروی ما در این مکان و این مجلس تامین بشه، پس این خیلی خیلی مهمه!(حتی خانگی و برای خود ، ولی منظم)

- برنامه زیارت، انس با امام، امامزادگان و نوادگان امامان و امامزادگان عشق(گلزار شهدا) و یک فضای معنوی هفته ای یک بار

- مطالعه آزاد روزی حداقل نیم صفحه ، یک صفحه (غیر درسی)

- رصد قران، صحیفه، نهج البلاغه و درک عمیق حتی به اندازه یک آیه و یک خط در هر روز

- ورزش مثل شنا، کوه ، تنیس، دارت

- بیرون رفتن با خانواده در زیر آسمان خدا با سرو حتی یک نیمرو، املت ، نون و پنیر و سبزی ، چای وخرما، نونن خشک و ماست ...

 - صله رحم (هفته ای یک جا)

اتفاقا خیلی از این مسائل نیاز به وسیله هم نداره، ما خیلی سخت میگیریم والا اطراف ما ظرفیت هایی هست که می توان استفاده کرد

ما باید با امکاناتی که در اختیار داریم برنامه بریزیم

سبک زندگی که شاخ و دم نداره ، همینه دیگه ، فقط باید مشخص بر شاخص باشه!

شما هم نظر بدید تا استفاده کنیم

ای قمه زن های عزیز!!!!عباس باشید

چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۵۵ ق.ظ

ظاهرا هیئت هامان شده جایی برای اظهار وجود!

ظاهرا شاخص یک مداح خوب ، رضایتمندی عوام الناس هست نه امام حسین علیه السلام!

ظاهرا جلسه ای خوب است که هزاران مستمع داشته باشد!

دیگر باید منتظر همه آنوری خوان ها هم باشیم که بیایند برای ارباب ما بخوانند !!! چون مداحی الان یک سیستم توپ، میکروفون عالی و سبک های تاپ میخواهد!سوز دل چه صیغه ای است دیگر ، مقتل و روضه برای امل ها و قدیمی هاست!

الان هم حتما واویلا وامسلم ای بعضی ها بلند میشود که چه حقی داری به جلسه ارباب توهین کنی!!!

حرف لب به لب در حال لبریز شدن است ولی چه کنم که ...

بگذریم تا تکفیر نشدیم!!!

ای خوب های خوب! ای ایثارها، ای از خود گذشته ها! ای قمه زن های عزیز!!!!

آیا امام نمیتوانست نمازظهرش را جایی بخواند که جلوی تیررس دشمن نباشد؟!

آیا امام نمیدانست که با این نمازش چند نفر شهید میشوند ؟!

پس برای چه نمازش را در چشم دشمن کرد؟!
برای اینکه به گمراهان بگوید ما مسلمانیم و نگذارند به مسلمانان توهین شود ؟!

برای همین هم کسانی که پیشمرگ نماز آن حضرت شدند، از حضرتش جلوتر وارد بهشت میشوند

چون جلوی یاوه گویی های دشمن را گرفتند تا از انگ آیندگان و آنهایی که فریب خورده میشوند در امان بمانند !!!

چون آنها به پدرش هم که عین الله بود انگ بی نمازی و نامسلمانی زدند چه برسد به ثارالله !!!

آری

حسینی بودن این است که اگر هم دیدی علی اکبر کشته شد، قاسم کشته شد، عون کشته شد و .... تا امامت اجازه نداده کاری نکنی!!!

دینداری ات را به رخ امام نکشی و کاسه داغ تر از آش نشوی!!!!

آری

برای عمری درس به عالم داده ارباب

علی اکبرش را داده و عباسش دیده و اجازه نداده، قاسمش را ایضا و این به نقل برخی مقاتل 17بار اجازه گرفته 

ولی امام اجازه نداده 

رفت وقتی که امامش اذن داد

اگر عباس را رخصت میدان در وهله اول بود حیثیت جنگاوری امام از بین نمی رفت؟

مگر ذخرالحسین نبود عباس!

پس چه شد؟

عباس باید کشته صبر شود تا به ما ولایتمداری را یاد بدهد !!!

ای قمه زن های عزیز!!!!

اگر این کار شما ثواب هم داشته باشد الان امر ولی بر این است که نکنید این کار را،

مثل امری که به عباس با آن زور و بازوی یداللهی شد که الان وقتش نیست بروی به میدان !!!

میدانم که شما الحق والانصاف اربابمان را بیشتر از ما دوست دارید، خب اگر این طور هست مرامتان را هم عباسی کنید تا شیعه و عزادار به توحش متهم نگردد!!

مگر امام رضا علیه السلام را دوست ندارید، ایشان هم فرموده که نباید کاری کنیم که محل اتهام قرار بگیریم..

خدا خیرتان بدهد

عباس باشید ...

فانیِّ جدّی!

دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۲۵ ب.ظ

صلی الله علی الباکین علی الحسین علیه السلام....

و اما بعد...

درسی که از این محرم گرفتم این بود که برای جدی ترین مساله ای که شوخی گرفته ام فکری کنم !

مهمانی یک شب دانشگاه هنر و مهمانی یک مجلس ترحیم امیرسرتیپی این معجون را هدیه ام کرد!

واقعا آیا غیر ز این مساله ی جدّی در زندگی ما هست که کلا به سخره و شوخی گرفته ایم؟!!

چه چیز؟

مرگ!

چه کسی از دستش در رفته !

و چه کسی برایش خود را آماده کرده؟!

مگر پدرمان نفرمود که این دنیا میدان آمادگی است!

در این مسابقه های فوتبال دیده اید مثلاً اگر قرار است جامی برگزار شود، یا یک مسابقة کشتی بین المللی برگزار شود، شش ماه، یک ماه، سه ماه، چهار ماه قبل، شرکت کنندگان را به جایی می برند که آنها را آماده کنند، برای این که برای شرکت در آن مسابقه آماده باشند.

یا کنکور آزمایشی برگزار می کنند برای این که دانش آموز یاد بگیرد چگونه به سؤال جواب بدهد و تست بزند، و بعد او را به مرحلة امتحان می برند. آری میدان آمادگی جایی است که انسان خودش را برای ورود به مسابقه مهیا می کند خودش را گرم می کند.

پدرمان فرمود: این دنیا میدان آمادگی است، «وَغَداً السِّباقَ»؛ و قیامت میدان مسابقه است، یک مسابقه همیشه هم بازنده دارد و هم برنده.

دو حالت دارد، نمی شود که هر دو گروه برنده شوند، یکی برنده است و یکی بازنده. یکی جلوتر می رود و یکی عقب می ماند.

برنده ها در بهشت و بازنده ها در جهنم هستند.

حالا به دنبال گرم کردن هستم، خیلی وقت ندارم ، خیلی وقتم کم است ، مخصوصا آتش گرفتم از آخرین نامه اربابم که از کربلا به برادرش نوشت و آن هم دو جمله با این مضمون :دنیا فانی است، عقبی باقی است.

حال در این معبر باید به فکر مقصد بود، بچه ها دیر شده ،خیلی وقت نداریم!!!!

آه ....

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۱ ب.ظ

تعطیلم برای امام حسین علیه السلام.

فعلا وقتم را وقف حضرت کردم.

اگر محرم گذاشت زنده بمانیم میایم انشاالله بعداز دهه!

از الطاف همسنگران و بزرگوارانی که پیگیر هستند بسیار ممنونم.

هر جا آهی کشیدید برای سیدالشهدا علیه السلام ما را هم یاد کنید.

خدایا!

ظاهر که دارد حسینی می شود، باطن را هم به تو می سپارم ،

میدانم اینقدر سلیقه داری که یه کاری کنی تا این ها به هم بیایند و ست شوند!

چقدر سالمیم، چقدر نفهمیم!!!

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ق.ظ

یک لحظه توجه کنید خواهشا، همین الان:

اگر الان پوست لبمون پاره بشه ...

اگر الان کف دستمون تیر بکشه تا عمق قلبتون...

اگر الان یه سر دردی بیاد سراغمون ...

اگر چشمامون درد شدید بگیره...

اگر پاهامون بی حس بشه نتونیم راه بریم ..

و این اگر ها رو رو نقطه نقطه سلامتی بدنمون ببریم...

چقدر سالمیم ، چقدر هم نفهمیم برای این سلامتیمون، حتما باید یه چیزیمون بشه که جار بزنم آیییییییییییییخدا...

افلا تتفکرون....

و ای کاش میدونستیم همه این سلامتیمون مدیون ولایت امیرالمومنین علی علیه السلامه!

الحمدالله، الحمدالله، الحمدالله

هنگم، هنگ!!!

چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ

3 ساعت آخر یک روز رو حساب کردم

میخواستم ببین چند تا قدم بر میدارم

تقریبا 2100 تا شد!

هر چی فکر کردم ببینم چند تا قدم برای امام زمان برداشتم،

به نتیجه نرسیدم!

تازه این برای 3 ساعت آخر یک روزم بود که تقریبا کمترین تحرک رو داشتم،

مطمئنا هنگ میکردم اگر از اول صبح رو آمار میگرفتم!

شما چه طور؟

آمار قدم هاتون رو دارید؟

چند کیلویی خیال باف؟!!!

جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۳ ب.ظ

طرف تو خیالاته!

نمیدونم دیدید بچه های این نسل جدید رو، تقریبا کل ارتباطاتشون ختم میشه به این وسایل ارتباطی و یا تلویزیون و اگر و اگر و اگر باشه خونواده خودش!

حالا شما حساب کنید این میخواد زندگی هم کنه ، تو این جامعه !

بعد مشکلاتی که میسازه رو بیاید بشمارید:

یکیش :

خیلی از بچه ها خیال میکنند که اگر زندگی، یک زندگی بی درد سر و بدون درگیری باشه، یک زندگی مناسبی دارند،

در حالی که اون چیزی که خوبه و مطلوبه و به انسان تکامل میده و به رشد می رسونه اینه که

در هر برخوردی یاد بگیریم که چگونه موضع گیری کنیم و در هر موقعیتی چگونه با مسائل رو به رو بشیم.

اینجاست که دیگه آدم دنبال یک زندگی بی دغدغه و بی درگیری نیست!

برایش این مساله است که با هر درگیری و با هر گرفتاری چه کار باید بکنه؟

از مشکل فرار نمیکنه، بین خودش و مشکلاتش هم حائلی رو قرار نمی ده، بلکه سعی میکنه از مشکلاتی که براش شکل میگیره بهره مند بشه!
این یعنی  اینکه از مشکلات، بهره مندی به دست می اره ، اون وقته که شیرین میشه مشکلات براش!

مثلا یکی از برخوردهای ما برخورد با کلمات حکیمانه اهل بیته!

آدم وقتی بعضی از این کلمات رو میخونه می بینه که انگار اصلا مسلمون نیست، چون اصلا با اون کلمات جور در نمیاد رفتاراش.

لذا باید درگیر بشیم با این کلمات تا ضعف هامون،ترس هامون، بخل هامون، خستگی هامون، زیاده روی هامون و یا کوتاهی کردن های خودمون

را بشناسیم!

در این برخورد و درگیری با این کلمات مشخص میشه که ما چقدر کم داریم، چقدر افراط داریم و چقدر تفریط کاریم!

آره داداش

تویی که تنهایی و بدون برخورد ، حالا حالا ها مقدار ظرفیت من تو مشخص نمیشه!!!!

یه ماه مونده بود بره تو 60 سال! روبروم نشست و شروع کرد به حرف زدن.

نگاه به ساعت رو دیوار کرد و گفت: فکر کنم تا شما بیاید این ساعت و بکشید عقب سال تحویل شده و ...

گفتم حاج آقا! ای بابا عمر ما اینگار کلا تو مسابقه دو گوانجینه، پرو رو کم هم نمیاره!(اسم این مسابقاته آسیایی چیه؟یادم رفت! همین که الان داره برگزار میشه، یادم نیومد نوشتم گوانجین!)

چند لحظه ای، با این دنیا دیده داشتم حرف میزدم و همون وقت نیم دیگه ی گنجینه مخ داشت با این جملات ور میرفت:

واقعا، هرکی با هر سلیقه ای که هستی یه لحظه خوب فکر کن، کار ندارم مذهبی هستی یا نه معمولی و یا نه اصلا این چیزا رو قبول نداری!

اصلا به این موضوع کار ندارم، خواهش اینه که این حرف رو یه چند دقیقه تامل کنیم:

آخرش که چی؟ قراره چی بشه؟ بالاخره این همه دنبال مال دنیاییم کجا بمون می رسه؟

میگفت: طرف از یه طرف کوچه تا سر کوچه جزو اموالش بود، گفتم خوش به حالت، خیالت راحته دیگه؟ گفت دست رو دلم نزار که دلم خونه!

گفتم چرا؟ گفت فلانی تو فلان جای تهران 3 برابر این رو داره!!!!

می بینی دادا!

ثانیه های عمر بر چه حسرتهایی میگذره، بعدش میگفت: هم اون مرد، هم اون یکی! هه!!!فووووووووووو(نفسی که با آه میاد از وجود آدم)!

حالا، اگر مثلا من بهترین وسایل رو داشته باشم راحت ترم یا نداشته باشم؟

داشته باشم هم راحتم و هم ناراحت و اون یکی هم همینطور!

یعنی چی؟

داشته باشی باید همش مراقب همه چیزت باشی و به فکر امنیت و نگه داری و حرص و ناراحتی و ...

نداشته باشی یه کم سختی داری ولی روحت راحته ، حرص نداری و غصه نداری!

حالا کدوم می ارزه؟

بعد تازه به کجا داریم میریم؟ مثلا وقتی بنده شدم 60ساله، اونوقت از این روزهای خودم راضی ام که گذشته؟

قراره چی بمونه ازم؟

حالا باز نگاه کنم به مسیرم، اگر مثلا تو این روزا خوش باشم با بالانس کامپیوتری غرب خوبه یا خوشیم رو با بالانس خدایی تنظیم کنم؟

ظاهرا بالانس خدایی گرونتره! سخت تنظیم میشه، باید دقیق باشی ولی اون یکی مفته و ارزون به دست میاد!

از قدیم هم گفتن چیزی که مفته بی حکمت نیستا، من کی میخوام بفهمم!

حالا مثلا ما شدیم 60 سال و زنده بودیم ( یه دعا همینجا: خدایا، یادته که؟قرارمون رومیگم !مرگم رو میگم؟ آره، همون درسته)

خو، اگر سیستم زندگیم بالانس غرب باشه شادم یا بالانس خدا؟

آقا جون یه لحظه صبر کن، مگه قرار نیست ما بمیریم؟ دیگه این توجیه نداره که ، من که مخالف خونه بزرگ و ماشین خوب و این چیزا نیستم، تازه تو مکانیکی خدا هم بالانس اینها هست، ولی خب سخته دیگه ، باید خیلی زحمت کشید براش تا تنظیم تنظیم بشه(حلال)! عرق باید ریخت!

حرفم اینه، شما یه انسانی که اون راه اولی رو رفته نگاه کن و همچنین با دومی مقایسه کن!

ببین کدوم  راحت تره؟!آرامش داره؟

از آب دریا تا وقتی که نخوردی به همون اندازه یه لیوان تشنه ای!

به محضی که بخوری ، دهنت مسواک میشه و پشت سر هم باید بخوری، تازه هر دفعه تشنه می شی!

حواست باشه، یه لیوان رو راحت تر میشه تحمل کرد تا ترکیدن و سیراب نشدن رو!

چقدر باید گرفتار باشم؟!!

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۳ ب.ظ

آقا بیچارم، بیچاره!!!!

خودم که خودم رو می شناسم ، میدونم چه کارم ، میدونم چقدر با این زبون بلا به سر خودم آوردم!!!

دادا! آجی خواهشا حلال کنید، شمایی که بنده رو میشناسی و در غالب ناشناس حرفهایت را میزنی و میدانم که چه میگویی، با شما هستم

معصوم که نیستم، غباری هستم که گه گاه بر قلبت نشستم مرا ببخش!
شاید بعضی بگن این چش شده یهو؟

یهو نداره که!

مشکل اینه که ما قبول نداریم کشاورزیم، مسافریم، قبول نداریم آقا!

خودتو می شناسی؟

این جمله رو میخوندم که اینطور شدم، خدایا کمکم کن:

طلبه ‏اى از دنیا رفت او را خواب دیدند گفتند: چطورى؟

گفت مواظب سخنان خود باشید. زیرا حساب و کتاب دقیق است!

روزى که باران بارید گفتم : به به عجب باران به موقعى ، هنوز سر آن یک جمله گرفتارم! مى‏گویند: مگر باران بى موقع هم داشته‏ ایم.
(از کتاب هزار و یک نکته اخلاقى از دانشمندان)

حالا ببین چند چندی با خودت و خدا و  دیگران!!!

هم حلال کنید و هم دعا اگر ناخواسته رنجیدمتان، آهای نزدیکان، دوستان، اشنایان، مهمانان!

1/

بعضی ها چقدر پرو تشریف دارند!

مدیر مدرسه غیرانتفاعی دخترونه رو میگم!

حالا یه کار فرهنگی از مجموعه تو محل دیده، گفته بیاید در محیط مدرسه ما هم انجام بدید، بچه ها هم رفتند و اومدند کلی برو بیا،

بعد خانوم برگشته میگه این کار رو میخواهید از خودتون هزینه کنید دیگه!!!؟ اگر نه بگید به یه مجموعه دیگه بگیم!

آخه چی بگم، شما وقتی میخوای دانش آموز بگیری، شهریه ازش نمیگیری؟!

خب، معلمی کار فرهنگیه دیگه، چرا اصلا حقوق میگیرید؟!

بابا اسب حضرت عباس علیه السلام هم یونجه میخواد!!!

مردم چقدر پرو رو هستندو سو استفاده کن!

یادش بخیر، یه جمله ای 15سال پیش یه عزیزی بهم گفت که هنوز یادمه:

....جان، یادت باشه اخلاص داشته باشی، ولی نه اونقدر که بعد از سو استفاده ازت با لگد بندازنت بیرون!!!

خدا نکنه که بفهمن  فکرت کثیف نیست! اونوقته که میخورنت!

2/

مجبور شدیم، مجبور!

امر که ز فرماندهی کل قوا اومده بود، طرح هم چند تا داده شده بود بر مبنای امر!

یه هزینه  ای کردیم برای کلاسهای تابستانی بچه ها که تقریبا حدود یک و نیم و تا دو میلیون بود،

برای اینکه این هزینه برگرده و یه کاری هم کرده باشیم در زمینه جهاد اقتصادی فرهنگی، گفتیم نزدیک سال تحصیلی، یک سری دفتر چاپ کنیم که طرح اسلامی داشته باشه، از طرفی هم ارزون بدیم که هم فرهنگ سازی کرده باشیم و هم هزینه هامون در بیاد.

البته یه هدف اصلی دیگه هم داشتیم و اونم اجرای یه درس عملی برای دو گروه سنی که این تقریبا خیلی مهم بود برامون.

دفترها چاپ شدند و حالا موندیم چه کنیم برای پخش و فروش!

دست و پا زدیم و اطلاع به آشناها و یه بازار یابی هم انجام شد،رولی باز دفترا مونده بود!

حالا سود پیشکش، پول خودش هم در نیومده و حالا باید درس رو انجام میدادیم.

بچه ها به خط شدند و گفتم بچه ها به خانواده ها بگید سه شنبه دیر میایم خونه، می خواهیم بریم جمکران!

بچه ها رو هم در ذهن چیدیم و شب عملیات فرا رسید،

حالا تصور کنید که 12 ، 13 تا به قول یکی از سادات، جقله! اونم با لباس فرمی که تابلو(مذهبی) بود+ یاورهاشون!!

سه تا اکیپ شدیم، یکی حرم و دو تا جمکران!

فقط همین رو بگم، اون شب یک اکیپ که با شهرداری درگیر شدند و البته نتیجه گیری درس برای این گروه خیلی خوب بود!

اون دو تا هم تو جمکران از دست شهرداری تند تند جا عوض میکردند، به هر حال یه چیزایی فروختند، فروش مهم نبود؛

این مهم بود که بدونند مردند، بدونند که اگر الان زحمت نکشند باید عاقبتی همچنین برای نون در آوردن داشته باشند!

اونم نون حلال!

اون شب خیلی خوب بود، اون درس عملی ، تو ذهن بچه ها گیر کرده !

آره، گوش دادن به حرف ولی راحته!

عمل کردن سخته

و البته برنامه میخواد کار ضربتی!

بماند که دفترها هنوز مونده!!!

حاج ابراهیم، سردار هنر!

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ

امروز که نامه حاج قاسم رو به سردار هنر حاج ابراهیم خوندم دوباره اون حس زنده شد

احساس کردم که به اندازه خاکی که هستم باید غبار بلند کنم

حاج ابراهیم آقا

هنوز حس بغض و اشک با اسم فیلم "چ" بر جانم می نشیند و تصور لحظه ها، تپش قلبم را به دنبال می آورد!

هنوز حرکتی که از حرکات دوربین شما در وجودم هست را حس میکنم.

این حرکت ، هر چه اش برای انقلاب امام زمان باشد، مطمئن باشید اول برای شما می نویسند.

پایدار باشید، اصلا پس آمد کار ماندگار طعنه شنیدن است، مگر نشنیدند آوینی ها؟

حال هم شما و هم خیلی ها باید بشنوند

غباری از این سرزمین...

هاپو،هر هر،ناف و شورت،گوشی،مخ!!!!!

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ

1/عرض خیابان با خط یازده در حرکت

مسن بود، خانومی که آینده این دخترهای فشن امروزی بود! حالا سر و وضعش را خودتون تصور کنید

کنار کالاسکه نوه اش و قلاده سگی در دستش، با همان زبان شیرین مادری با کودکش صحبت میکرد:

نگاه کن هاپو رو!!!

هاپو نازه!!!

و ....

***

2/ پله های برقی در حرکت

فکر پاسخ های دوستان بودم و میگفتم:

الحق و والانصاف آیا کسانی که در این شهر حجاب را به معنی حجاب رعایت میکنند با دیگرانی که در شهرهای دیگر، برابرند؟!

مثل کسانی که در قم و اهوازو ..، رمضان را روزه میگیرند با کسانی که در سردسیرها روزه میگرند؟!

طرف حجاب داشت، کفش تق تق ی(به قول بچه ها) هم داشت، در دل گفتم، حداقل به سلامتی ات هم مد بده!!!

حجاب داشت و هر هر میخندید سر چهار راه ولیعصرعجل الله تعالی فرجه الشریف!!!

چرا بعضی ها فکر میکنند برای اینکه عقب نمانند از جامعه باید شبیه کثیف ترین قسمت آن بشوند؟!!!

بعد یه نکته رو خوب میشه این جور جاها فهمید، تصور کنید خط مقدمه، دقیقا معلوم میشه کی خودی و کی دشمن، اینش خوبه! مخصوصا اگر تک مونده باشی و مقاومت کنی!

***

3/مترو درحرکت

سری تکان دادم ، چپ و راست و بعد پایین را چشم دوختم!

باید به فکر یک نماینده اقلیت خودمان باشم در مجلس!!!

از بس که کم می بینم حداقل مردنما؟!

نه ریشی هست و نه ریشه ای!!!

حداقل شلوارت را بکش بالا مثلا مرد!!!

پول نداری لباسی بخری که نافت معلوم نشه؟!!!

حتما باید مارک شورتت معلوم بشه؟!!

حتما باید اون ناودون از پشت معلوم بشه؟!!

به بچه های حزب اللهی هم که میگیم این چه وضعه لباسه، میگه مامانم خریده!! خدایا چرا.....

***

4/تاکسی در حرکت

حالا خوبه قیافمون هم تابلوئه که .... بابا هیکلت رو جمع کن!!!! لا اله الا الله!!!

لوازم همگانی هم شده محلی برای تخلیه همگانی!!!

***

5/چشمانم در حرکت

اگر گوشی نبود، گروه های اجتماعی نبود، این مردم چه می کردند؟

هیچی، مثل بچه های استیو جابز کتابهای تاریخ، جغرافیا و مباحث علمی رو مطالعه میکردند، اون هم از نوع کاغذیش نه دیجیتالیش!!!!

آره ، باور نمیکنید که اکثر مدیران شرکت های غول پیکر دیجیتالی به فرزندان خود اجازه استفاده از این ابزارها رو نمیدهند!!؟

باور کنید، خودشون میدونند چه طور مغزها رو دارن از سرگرمی پر میکنند و چه بلایی به سر دیگران میآرن!

اگر این نبود

اونوقت دیگه کسی خجالت نمی کشید کتاب دستش بگیره ( می بینی بدبختی رو ، کتاب دست گرفتن و خوندن هم خجالت داره)

از 5 زاویه دوربین نصب شده بر سرم نگاه کردم به برخی از درگیری های روزانه مون!

حالا خودتون مقایسه کنید که چند مرده حلاجید ، چه کاره اید، سرگرمی بچه هاتون، وضع نوامیستون، مد جسم و روحتون،ارضاء کمبود هاتون و سرگرمی هاتون!!

آقا(آجی، دادا)!!! صبر کن، به اون چی کار داریم؟ خودمون رو گفتم،بیاید خودمون رو جمع کنیم!

سبک زندگی یعنی این که ببینی خودت داری چه میکنی؟ چه رنگی زندگی میکنی؟ به رنگ اهلبیت علیهم السلام یا به رنگ کسانی که کثافت خود را میخورند؟!!! .....

روحش شاد، می فرمود: اون کاری که میدونید درسته و بلدید انجام بدید، همونی که از ناله های ارحم الرحمین سجده هاش همه نمازگزارها، به گریه می افتادند، بهجت رو میگم!!!

اول خودمون، خودمون، خودمون، بعد دیگران!!!

بدو تا شهید شی!

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۷ ب.ظ

الان خیلی تو فکرم

یه جمله از شهید غلام حسین(حاج حسن باقری)رو خوند برام و رو کرد به من و گفت:راست گفته !
چی گفته؟

این که شهید شدن زحمت میخواد،تلاش و کوشش میخواد، یه کار کن شهید شی!!!

راوی که داشت برام حرف میزد ، گفت: راست گفته، خودم بودم و دیدم شب های عملیات، هر کی بیشتر زحمت میکشید،

بیشتر می دوید این طرف و اون طرف،

بعد عملیات،

دیگه نبود!!

یه جای دیگه بود!!!!

***

یعنی ما ....

چقدر باید بدویم تا....؟!!

خانوم محجبه، ببخشیدا، این روسری خیلی بهت میاد!!!!!!

پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۱۳ ق.ظ

اولا این رو مشخص کنم که فکرتون نرمال بشه:

آقاجون

این که عفّت و پاکدامنى و ترک نگاه حرام، هم برای مرد هست  و هم برای زن رو ، همه قبول داریم.

اصلا ما که باشیم که قبول نکنیم؟ باید قبول کنیم! چون تو کتاب قانونمون اومده،

و اما..

دیدید این خانوم هایی که محجبه هم هستند الحمدالله، ولی یه روسری های رنگی سر میکنند

که از صد تا بد حجاب جلوه بیشتری پیدا میکنند!!!

اصلا، پوشش، زن رو زیباتر میکنه تا لخت و پتی بودن که اصلا نیازی نیست بیشتر توضیح بدم!!!

یا دیدید که این خانوم های با حجاب یه کوهان شتر پشت سرشون زده بیرون ؟!!

خواهرم، میدونم نمیدونی و از روی جهل این کار رو انجام می دی!

ولی خب؛

باید یه کم نزدیک بشی تا آروم بهت بگم، ببخشیدا!

شما حق ندارید این کار رو بکنید....

اوه اوه، چه خبره؟! صبر کنید من کی باشم فتوا صادر کنم ؟!

اولا که اون روسری های رنگی خودش یه زینت و زیبایی و جلوه ای داره !

مردونه نداره؟

اصلا کلی زیبا میکنه شمارو!

خب خواهرم ، اوستا تو کتاب قانونش گفته:«ولا یُبدین زینتهنّ»(جلوه گری زنان تو جامعه ممنوع!)

حالا خودت میدونی!

من که آروم بهت گفتم چرا جال و جنجال راه میندازی؟

یه دقیقه فکر کن!

اگر دل من، با همون نگاهی که خداوکیلی از قصد هم نبوده بره، به خاطر این جلوه ای که شما داری، فکر میکنی مقصر نیستی!

به نظر شما هیچ حق الناسی نیست!

خب، اگر میتونی خدا رو هم توجیه کنی و رضایت اون رو هم به دست بیاری من لال میشم!

یعنی اگر من جلوی شما رو بگیریم تو خیابون بگم چقدر این روسری بهتون میاد شما جواب میدید خواهش میکنم!!

خب اگر برای من بیرونیش نذاشتی، اگر برای قشنگی سرت نکردی پس برای کی این کار روکردی؟

پس من حق دارم اونطوری که تو حق داری و خوشت میاد روسری قشنگ سر کنی و لذت ببری منم از دیدن شما لذت ببرم!

مانعی که نیست !!!!؟

اما با این چه میکنید:

در امت آخر الزمان مردانی پیدا می شوند ... زنانشان لباس بر تن دارند اما در واقع لختند (لباس‌های نازک و بدن نما یا چسبیده به بدن دارند) روی سر آنها مانند کوهان شترِ لاغر اندام است بر آنان نفرین کنید، آنان نفرین شده هستند

یا
پیامیر فرمود :دو گروره از دوزخیان را دیدم که در این زمان هنوز نیامده اند ... زنانی که درعین پوشیده اند، ولی برهنه اند .... سرهایشان را مانند کوهان شتر برجسته می کنند، اینان به بهشت نمی روند و بوی بهشت را که از فاصله ای بسیار زیاد به مشام می رسد، استشمام نمی کنند.

و 

زمانی که دیدید زنانی موهای سر خود را مثل برآمدگی پشت شتر نموده و در میان نامحرمان ظاهر می شوند، به آنها بگوئید که نمازشان قبول نیست.

یا

 آری به خدا سوگند در آن روزهاست که کارهای زشت، خوب و کارهای خوب ،زشت وانمود می شوند؛
خیانتکار امین و امین خیانتکار می شود؛ زنان، موی سر خود را مانند کوهان شتر زینت دهند

که این روایات از مصادر شیعه و سنی هست...

حالا بماند که عطر زدن خانوم ها که به هزار بهانه انجام میشود و ...

بابا جان

پوششى مطلوب است که خود به خود دورباش ایجاد مى کند و ناپاک دلان را نومید مى سازد.

لا اکراه فی الدین....

مینویسم اگر زنده باشم!!!

چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ب.ظ

یکی میخوام درباره این خانوم های حزب اللهی که روسری های رنگی زیباشون رو بیرون میزارن بنویسم

یکی هم درباره یه نیم چه جهاد اقتصادی که با انجام دادیم بنویسم (دستفروشی برای کارفرهنگی!!!)

فعلا نوشتم یادم نرم تا سرفرصت بنویسم!!!!

بعضی موسیقی ها جیزه!!!

چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۵۱ ب.ظ

پرسید:

آب جوب حلال یا حرام؟!

گفتم حلال!

نجسه یا پاک؟

گفتم:

پاک!

گفت:

پس یه جرعه بخور!

گفتم:

نه دیگه،درسته پاکه و حلال، ولی میکروب داره، مریض میکنه و ...

گفت:

اون موسیقی های اونجوری و گاها اینجوریش،  هم همینه!

شاید حرام نباشه

ولی انسان رو از رشد باز میداره

میکروب داره برا رشدت!!!!

زمینت می زنه!!

***

خدا حفظت کنه استاد

آمریکا مچکریم!!!

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ

ای آمریکا!

با اینکه ازت متنفریم،

ولی بخاطر این چن روزه که باعث تفریح رهبرمون شدی،

متشکریم.

کنترل

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۴۸ ق.ظ

مسلمان!

کنترل را باید کنترل کرد!!!

حواست هست؟

ریا اینجا حساب است...

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۱۴ ق.ظ

اگر اشکت هم نیومد سرت رو بنداز پایین و خودت رو به گریه بزن

الکی گریه کن

مگه ندیدی بچه در اوج گریه وقتی توجه میکنی یک هو آروم میشه

توجه میخواد

حتی خودت رو الکی به گریه بزنی هم حساب میشه!

کی گفته

خود خدا:

یاموسی!

هر کس گریه کند بر حسین علیه السلام و یا کسی را بگریاند یا خود را به گریستن وادارد حرام گردانم جسد اور را بر آتش!

دیگه از این راه آسونتر نیست برای بخشش!

از فردا 40روز مونده تا ....

40 روز...

اجاره دلت چند؟

يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۱۵ ق.ظ

دیدید، صاحبخونه ، خونه رو اجاره میده،

حالاشما میخوای برو مسافرت ، میخوای خونت باش!

اون اجاره اش رو میگیره؟

تا حالا فکر کردی به این که اگر دلمون رو به خدا اجاره بدیم

خدا چه از این دله کار بکشه چه نکشه

اوستا اجرش رو میده!!!

دادش، آبجی!

حواست هست چه زود گذشت

انگار همین دیروز بود ایام قدر !

زمان اجاره دادن دلت رو میگم

یعنی خدا باز تمدید میکنه!!!!؟

میفهمی خصوصی یعنی چی؟!!

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۱۲ ب.ظ

خواهش میکنم یه لحظه توجه کنید:

چه می شود که از این همه عاشق، فقط یک سری خصوصی اجازه دارند که آقا را از نزدیک ببینند؟!!

لب تا لب غلیان میکند اشک از چشمانم

و دیوانه میشوم وقتی که به یک چیز فکر میکنم:

خواهش میکنم یک لحظه فقط؟
یعنی وقتی امام هم بیاید، آنجا هم از پذیرفتن ما معذورند؟

حتما این جور است! مگر اینکه ...

خدایا، من که خود را می شناسم، ولی تو را هم میشناسم، می شود یک کاری کنی خصوصی بشوم!!!

دارم دق میکنم از این فکر!

نکند .....

فقط دعا کنید ، دعا!!

خصوصی...

آن محضر فقط خصوصی ها را میطلبد!

خصوصی ام کن!!!!

حرف مفت که کنتر ندارد، بگذار تا بزنم!!!

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ق.ظ

خواستم جانم را تقدیمش کن!

گفت: شما اجازه بده، جانت پیشکش!!!

گفتم : آخه رهبرمی، تاج سری، عشق منی!

گفت: دروغ که نمیگویی ؟!
گفتم: آقــــــــــــــااااااااا!!! من و دروغ!؟

گفت: خوب بگو ببینم چند چندی :

صرفه جویی؟

خرید کالاهای ایرانی[و نه سالی دو سه تا گوشی یکی دو میلیونی خارجی]؟

فرزند آوری؟

امر به معروف؟

نهی از منکر؟

کنار گذاشتن اختلافات بین نیروهای خودی و انقلابی؟

تحکیم قدرت در برابر دشمنان خارجی؟

وحدت شیعه و سنی؟

لعن نکردن ؟

جهاد فرهنگی؟

جهاد اقتصادی؟

....

فقط گوش میکردم

سرم پایین بود....

چقدر حرف میزنیم ما!

این که جانشین انقلاب است جوابی برایش ندارم!!

وای از ان روزی که قرار است روبروی امامم بایستم!!!!

تازه باید به شهدا هم جواب بدهم ، ای وااااای!!

سرانگشتی که حساب میکنم می بینم لاف میزنم عاشقتم!!!

چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۳۳ ق.ظ

شنیدی میگن آدم عاقبت به خیر باید بشه؟

این روزا بعضی از حرکت ها، رفرشی در مغزم ایجاد میکنه و گریزی می زنه به تاریخ!

البکا للحسین علیه السلام رو که میخوندم از بدتعهدی های معاویه نوشته بود...

تا رسید به اینجا که ...

همون کسی که با امام حسن علیه السلام پیمان نامه امضا کرده بود و عهد کرده بود اعتراف کرده بود که شرط و شروط هایی با حسن (علیه السلام) گذاشتم اما همه اونها رو زیر پا گذاردم و به هیچ کدوم هم وفا نمیکنم

این سخن رو در یکی از سفرهاش میگه که به کوفه میرسیده و وارد مسجد کوفه از باب الفیل میشه .

به طوری که حبیب بن حماد پرچم دار اون ملعونه ، یعنی اولین نفر وارد مسجد شد...

میدونید این حبیب کی بود؟

اول مظلوم عالم تو مسجد بالا منبر سخنرانی میکرد که خبر مرگ کسی رو به آقا دادند

آقا فرمود او نمرده و به زودی از همین در وارد مسجد میشه اون هم به صورتی که گمراه شده

و پرچم دارش هم حبیب بن حماده!

یکی بلند شد و گفت: من حبیب بن حمادم و از مخلصان و هواداران شما هستم و همینطور هم میمانم!!!

گذشت تا روزی که معاویه وارد مسجد شد و مردمانی که بودند دیدند او را در سپاه کفر و یاد علی علیه السلام کردند و گریستند!!!

واقعا تاریخ بصیرت آور است!!!

حالا یک تطبیق سر انگشتی:

لاف عاشقی به امام زمان!!!

لاف عاشقی به جدامام زمان!!!

ما را چه خواهد شد؟!

سرانگشتی که حساب میکنم می بینم لاف میزنم عاشقتم مهدی جان!!!

یه کاری بکنید آقا!

چشمانم منفجر شد!!

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۳۳ ب.ظ

چشم دشمنانت کور

چشمانم پر اشک شد خبر راشنیدم

چشمانم منفجر شد وقتی روی تخت بیمارستان دولتی دیدمت

 ای کاش میگذاشتند بیاییم ما هم ملاقات، ولی چه کنیم که خود شیرین کن ها همیشه در آفسایدند...

جانم فدای یک لحظه عمرت حضرت آقا...

کی بلند میشوی از روی آن تخت ؟!

تو را به خدا زودتر، چشمانمان کور شد از بس تا حرف این بحث را شنید بغض کرد!

چه خوب میدانستی که دلداری دادی! و الا مرده بودیم ما!

آقا منتظریم!

ما منتظریم! دوباره حرف هایت را بشنویم

آهای خود شیرین کن ها!

زیاد مزاحم آقای ما نشوید، جو گرفتن ممنوع!
ولایتمداری به عیادت رفتن نیست !!

بروید کنار از جلوی دل برمان، ما داریم لبخند آقایمان را میبینیم!! چرا برفکی میکنید تصاویر را؟!

بروید راحت بخوابید !!!

***

آقا جان خیالت راحت، ما هستیم!!!

این چند روز را کم خون دل بخور از دست بعضی ها!!!!

اللهم اید و سلم  سیدنا و امامنا سیدعلی الحسینی الخامنه ای

.

..

...

  لایوم کیومک یا اباعبدالله

چقدر شیطان!

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ق.ظ

خیلی سر بسته می نویسم ....

خط مقدم بودم...*

فرمانده دستور داده بود بروم، دست خودم نبود..

چقدر آتش دشمن زیاد بود...

حتی در مقر فرماندهی با آن دژ محکمش، ولی بود دیگر...

چقدر ترکش دیدم از طرف خودی به ما می زدند...

چقدر شیطان نفوذ کرده بینمان.... **

ای وای.......

خدایا کمکمان کن...

------------------------------

پی نوشت:

*   بایدکتابی نوشت از صبوری و گذشت همسران رزمنده های جنگ نرم!!!

** العاقل یکفی بالاشاره...

بالانس دور همی!!

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ق.ظ

اول یک درود به دار و ندارم:

اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی....

***

نمی دونم چه قدر سر وکاردارید با بچه های این دور و زمون؟
البته زیاد لازم هم نیست فقط با نوجوون ها و جوون ها سر کار داشته باشیم!
همین خانواده ها رو ببینید!
واقعا هر چیز سر جای خود خوبه!

اصلا انسان باید تفریح داشته باشه

به نظر باید روح انسان بالانس بشه هم تفریح سالم هم تذهیب سالم!

هم دور همی تفریحی داشته باشه هم دور همی مذهبی!

ولی خدا وکیلی اینطوریه!

خوب نگاه کنیم:
محراب خانه های ما شده تلویزیون!
همه ی دور جمع شدن ها، دور تلویزیون!
هر چیزی باید در جای خود باشد
اگر دور جمع شدن در خانواده ای بود و صحبت بین اعضا بود و ارتباطات عاطفی بود
آن وقت آن دور تلویزیون هم معنی پیدا میکند
ولی الحق و الانصاف هست؟
بله هست، الان خیلی ها دور هم جمع میشوند

ولی همه دور تلویزیون، تقلید کور کورانه تصاویر غرب گرایانه!
تبلیغ دنیا پرستی و ترویچ آن در خانواده ها!
تهییج اذهان برای داشتن مال بیشتر!
نه عزیز
این طور بالانس نمیشه روح آدم!
روح آدم نیاز به تعمیرگاه هم داره....
ولی خب روحه دیگه، باید خودت بفهمی که آسیب دیده
و به موقع اقدام کنی و الا خیلی باید هزینه کنی
جریان جنگ نرم و سخته ، در جنگ نرم هم باید بفهمی کی ترکش میخوری