شصت پا!
اگر شصت پات در رفت؛ ناخون پات شکست، باید فکر کنی یا نه که چرا؟!!
یاجابر العظم الکسیر
واقعا عجب اسمهایی داره این اوست کریم ها!
وقتی استاد در تفسیر این اسم نکاتی رو میفرمود زیاد فکر کردم.
اصلا چند روزه مجبور شدم زیادتر فکر کنم، به این دلیل که اوستا یه کم فشار کاری رو بیشتر کرده دارم رصد میکنم که چرا؟
چی شد که باید یه زخمی به تنم بشینه که یک هفته آسه آسه راه برم؟
اگر به استناد روایت ببینم که باید خدا رو شکر کنم که بالاخره بلا همین جا به سرم اومد، چون فرمود بلایی به شما نمیرسد الا اینکه کفاره گناهان شماست.
چون اوستا فرمود که اگر کسی به قله کوهی هم برود کسی را میفرستم تا بلایی را به سرش بیاورد تا به بهانه آن بلا آن دنیا در امانم باشد.
استاد میفرمود: ما هی بشکنیم و او هی جوش بزند
واقعا همینطوره، درست می فرمان، اینقدر خدا جوش میزنه که ما حالیمون نیست، هی میشکنیم جوش رو ،
ولی وقتی میبینه که ظاهرا داریم می ریم سمت لج بازی یه جوری بهمون میفهمونه که آهسته تر...
این یه طرف قصه که باید ببینیم...
اما طرف دیگر....
بالاخره اگر جنگ هست و آن هم از نوع نرمش ، تیر و ترکش خودش را دارد.
تیرو ترکشش هم همین چیزهاست، باید شخصیت را کنار بگذاری، وسط میدان بیایی، همراه بچه ها باشی تا آنها هم همراهت شوند.
وقتی عقبه دشمن قوی است ، آتش فوق العاده می ریزد، میدان مین های حرفه ای زده اند، باید چند نفر قربانی شوند .
شب های عملیات هم تا اعلام میکردند که ایا کسی هست که بر روی میدان مین برود، کلی داوطلب می آمدند.
الان هم هست، ولی اینقدر این میدان بزرگ هست که داوطلبان جواب نمیدهند!
خدایا میدانم که این جنگ مرد میخواهد، کمکم کن مبارز باشم...
ما در دو میدان جنگیم: جنک با نفس، جنگ نرم.....
خدایا تو قادری کمکمان کنی در میدانی که شیطان در کمین ماست..
خدایا تاکتیک را هم خودت بیاموزمان...
خدایا کمکمان کن دشمن را بشناسیم
خدایا روش های مبارزه با او را به چشممان آور.....
- ۹۲/۱۲/۱۲
ر: